نه تو می مانی،
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی"کیوان شاهبداغی"
لینک این شعر در وبلاگ شاعر:
http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/10
----------------------------------------------------
+ این شعر با اقتباس از شعر "پاراه" سهراب سپهری سروده شده و بعضا دیده شده که در فضای مجازی، این شعر را به نام سهراب منتشر کردهاند!
شعر سهراب به نام "پاراه" را اینجا بخوانید
--------------------------------------------
پی نوشت 24 فروردین 1394:
بیش از سه سال است که بنده این شعر رو اینجا گذاشتم و در این مدت هر از گاهی دوستانی آمدند و خرده گرفتند که این شعر برای سهراب هست نه کس دیگر. قبلا گفتم باز هم میگم که من تمام هشت کتاب (مجموعه اشعار سهراب) رو خوندم و یادم نیست که چنین شعری دیده باشم جز شعر "پاراه" که شباهت اندکی به این شعر دارد. همین امروز یک بار دیگر در سایت رسمی سهراب هم سرچ کردم چنین شعری در سایت سهراب هم نیست!
پس اگر از دوستان کسی مدعی است که این شعر برای سهراب سپهری است، لطفا مدرک از هشت کتاب یا سایت رسمی سهراب ارائه بفرمایند تا ما هم مطلع شویم. دوستانی که علاقه مندند و جویای حقیقت، می توانند از لینک بالا این شعر را در وبلاگ آقای شاهبداغی دیده و کامنتها را نیز مطالعه بفرمایند.
با سپاس و احترام، نیما
پزشک توصیه کرده است
بیش از پنج دقیقه
لبانم را در لبانت رها نکنم
و بیش از یک دقیقه
خود را در معرضِ آفتابِ داغِ سینهات قرار ندهم
پس لطفن
بیش از این دیگر
وابستهام نکن!
"نزار قبانی"
آن چنان صبورانه عاشقت شدم
و زیر درگاه
خانهات،
به انتظار
گردش چشمانت نشستهام
که نسیم هم
حسودی میکند!
پیدا که میشوی
سرانگشتانم
مست میشوند
سبز میشوند
من امشب
پروانههایی
را که
از دریچههای
بارانی چشمانت پرواز کردند،
گردهم آوردم
تا ببینند
که من دیوانه
تو هستم
و چشم بسته
کنار خیالت زندگی میکنم
تو در وجودم
میرویی
آن چنانکه
علفهای تازه در لابهلای
سنگفرشهای
مخروبهای میروید
من میآیم تا
تو را بر شانهام بگذارم
و از میان
سایههای غلیظ تنهایی
و لحظه های
عاجز زندگی بدون عشق
و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان
بیرون ببرم
آخر میدانی
جویباریست که
به ابدیت میریزد
همیشه و به
هر شکلی به راه خود خواهد رفت
چیزی توان
توقف آن را ندارد
عشق را میگویم
عشق...
عشق نام دیگر
توست.
"منبع: اینترنت"
------------------------------------
دفتر عشق:
پیراهنت را رو به باد بگذار، این چشمها آفتاب نگاهت را کم دارد...
ساحل دریا پر از گودال است
جنگل پر از درختانی که دلباختهی پرندگانند
برف بر قلهها آب میشود
شکوفههای سیب آنچنان میدرخشند
که خورشید شرمنده میشود
شب
روز زمستانی است
در روزگاری گزنده
من در کنار تو
ای زلال زیبارو
شاهد این شکفتنم
شب برای ما وجود ندارد
هیچ زوالی بر ما چیره نیست
تو سرما را دوست نداری
حق بابهار ِ ماست!
"پل الوار"
--------------------------------------------
درباره شاعر:
پل الوار "Paul Eluard" با اسم مستعار اوژن گریندل (Eugen Grindel ) از شاعران سورئالیست و مبارز فرانسوی است. در سال 1895 در شهر سن دنی در شمال پاریس به دنیا آمد. پدرش کارمندی ساده بود و مادرش خیاط. او پس از آشنایی با «برتون»، «سوپو» و «آراگون» جنبش ادبی سورئالیسم را پایه گذاری کرد. با مجموعه های «جانوران و آدمیزادگانشان» 1920 و «نیازهای زندگی و نتایج رویاها» 1921، به عنوان یکی از شاعران نامدار سورئالیسم شناخته شد. مجموعهی «پایتخت درد» در 1926 از شاهکارهای اوست.
----------------------------------------------
دفتر عشق:
من اینجا
دلم سخت
معجزه می خواهد و
تو انگار
معجزه هایت
را
گذاشته ای
برای روز مبادا !
"ناشناس"
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نوای دل دیوانهٔ تو
خفته بر هودَج موّاج نسیم
می گذشتم ز در خانهٔ تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پردهٔ لرزان حریر
رنگ چشمان تو را می دیدم
کاش در بزم فروزندهٔ تو
خندهٔ جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن می شد
دلم از نقش تو و خندهٔ تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازندهٔ تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچهٔ خانهٔ تو
شور من ... ولوله برپا می کرد
کاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا می دیدم
خیره بر جلوهٔ زیبایی خویش
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
ریشهٔ زهد تو و حسرت من
زین گنه کاری شیرین می سوخت
کاش از شاخهٔ سر سبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
کاش در شعر من ای مایهٔ عمر
شعلهٔ راز مرا می دیدی
"فروغ فرخزاد"
-------------------------------------------------
۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵، فقط ۳۲ سال!!
پنج شنبه 8 دی، تولد فروغ فرخزاد بود. *تولدت مبارک فروغ*
نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه
به خاطر سایهی بام کوچکش
به خاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو
نه به خاطر جنگلها، نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه به خاطر دیوارها -به خاطر یک چپر
نه بخاطر همه انسانها -به خاطر نوزادِ دشمنش شاید
نه به خاطر دنیا -به خاطر خانهی تو
به خاطر یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی ا ست
به خاطر آرزوی یک لحظهی من که پیشِ تو باشم
به خاطر دست های کوچکت در دست های بزرگِ من
و لب های بزرگ من بر گونههای بیگناه تو
به خاطر پرستوئی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
به خاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته ای
به خاطر یک لبخند، هنگامی که مرا در کنار ِ خود ببینی
به خاطر یک سرود
بخاطر یک قصه در سردترینِ شب ها، تاریکترینِ شبها .
به خاطر عروسک های تو، نه به خاطر انسان های بزرگ .
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند
نه به خاطر شاهراههای دوردست
به خاطر ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطر کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطر جارِ بلند ابر در آسمانِ بزرگ آرام
به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک
به خاطر تو...
...
"شاملو"
سال 1334
از مجموعه: هوای تازه
-----------------------------------------------------
موسیقی : النی کارایندرو . قطعه آداجیو . ابوا و ارکستر زهی
موسیقی فیلم "چشم اندازی در مه" (فیلمی از تئو آجلوپلوس)
دریافت کنید، فایل صوتی با صدای شاملو ، 1MB با فرمت wma
منبع ، با تشکر از کاوه