می ترسم
نه مثل دیوانه از بچه ها
نه مثل بچه ها از دیوانه
می ترسم
کسی نه خودت را
که دوست داشتنت را
از من بگیرد.
"علی کریمی کلایه"
از کتاب: خانه ای که وسط اتوبان است
درباره شاعر:
علی کریمی کلایه ، متولد 1358، کرج
اولین کتاب او در سال 1377 به نام «پر از ستاره ام اما...» به چاپ رسید که بیشتر حاوی غزل های نئوکلاسیک است. کتاب دوم او با نام: «خانهای که وسط اتوبان است» مشتمل بر غزل پست مدرن، غزل نئوکلاسیک و شعر آزاد، نتوانسته است مجوز چاپ بگیرد. بنابراین شاعر از تمام حق و حقوق و زحماتی که برای این کتاب متحمل شده گذشته و تصمیم به انتشار الکترونیکی آن گرفته است.
دو یادداشت سید مهدی موسوی درباره این کتاب را اینجا بخوانید و اینجا
دانلود کتاب «خانهای که وسط اتوبان است» - PDF - 2.5mb
هرچند نداری تو ز احساس، نشانی
من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی
مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما
«با من به ازین باش که با خلق جهانی»
"نفیسه سادات موسوی"
از من زنی
هنوز
توی عکسهای
قدیمی
با تو خوشبخت
است
به مرگ بگو
می تواند اگر
دستت را از
دور گردن او هم باز کند.
"رویا شاه حسین زاده"
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
"حافظ"
آرامگاه حافظ در شیراز
------------------------------------------------------------------------
زندگی نامه حافظ:
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با: ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او بگونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
حافظ شیرازی در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشتهاست.
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبانهای جهان بهچاپ رسیدهاست.
منبع: ویکی پدیا
جشن «سپندارمزدگان» یا «اسفندگان» (اسپندگان)، بعنوان روز زن و زمین در ایران باستان نام داشته و روز گرامیداشت زنان بوده است. در ادبیان کهن فارسی این آیین را «مردگیران» یا «مزدگیران» نیز گفته اند که در این روز، زنان از دست مردان هدیه می گرفتند.
سپندارمزدگان، 29 بهمن یا 5 اسفند؟
روز پنجم هر ماه و ماه دوازدهم هر سال «اسفند» یا اسپند یا «سپندارمزد» یا «اسپندارمزد» نام دارد. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آوردهاست که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند (اسپند) را روز بزرگداشت زن و زمین میدانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند (اسپند) ذکر کردهاند. با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام (که پس از ابوریحان میزیست) و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی که به تقویم جلالی مشهور است، تاریخ ذکر شده به روز رسانی شده و در نتیجه 29 بهمن، به نام اسپندارمزدگان نام گذاری شده است.
لذا بین مردم و حتی بزرگانی که از تاریخ و تقویم مطلعند، در تاریخ دقیق این روز اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنرا 29 بهمن و برخی دیگر 5 اسفند می دانند!
پ.ن: طبق منابع کهن و همانطور که از نام آن پیداست (اسفندگان)، این جشن به روز اسپند یعنی پنجمین روز از ماه اسفند اشاره دارد. لذا بنظر می رسد که بزرگداشت این جشن مطابق آئین کهن در 5 اسفند ماه، منطقی و شایسته تر باشد.
ولنتاین
واژه ولنتاین (Valentine) از نام کشیشی به نام والنتینتوس گرفته شده که در زمان کلودیوس امپراتور روم می زیسته است. در آن زمان به فرمان امپراطور ازدواج برای سربازان رومی قدغن بود. والنتینتوس اقدام به عقد سربازان رومی با دختران محبوبشان مینمود. سرانجام این کشیش به زندان افتاده در زندان عاشق دختر زندانبان گردیده و با قلبی عاشق به جرم جاری کردن عقد عشاق به جوخه اعدام سپرده میشود.
غربیها سالروز مرگ وی را که سه قرن پس از میلاد مسیح به وقوع پیوسته گرامی می دارند و این روز را به نام ولنتاین یا روز عشق نامگذاری نموده اند.
سپندارمزدگان یا ولنتاین؟
چند سالی است که ایده جشن سپندارمزدگان یا اسفندگان به جای ولنتاین در رسانه های غیر رسمی و سایتهای اینترنتی مطرح شده که تا حدودی هم جواب داده و در چند سال اخیر شاهد کمرنگ شدن ولنتاین و به طبع آن پررنگ تر شدن سپندارمزدگان به عنوان روز عشق ایرانی بوده ایم که قطعا جایگزین بهتر و پسندیده تری برای این روز می باشد.
تنها نکته منفی آن این است که مردم ما هنوز به یک نتیجه قطعی و واحد برای این روز نرسیده اند. برخی 29 بهمن و برخی دیگر 5 اسفند را بنام روز عشق ایرانی شناخته و معرفی می کنند و این اختلاف نظر متاسفانه به اصل موضوع خدشه وارد کرده و قطعا نفوذ پذیری آن را در بین مردم کم خواهد کرد.
امید که این مشکل هم به همت بزرگان و ادیبان این مرز و بوم حل شده و مردم هم به نوبه خود برای گسترش روز افزون این مناسبت باستانی همت گمارند.
تهیه و تنظیم: نیما
29 بهمن 1392
منابع: سایت ویکی پدیا و سایر منابع در اینترنت
+ «سپندارمزدگان» روز بزرگداشت زن و زمین و «روز عشق ایرانی» بر همه عاشقان مبارک باد.
------------------------------------------------------------
در این باره بیشتر بخوانید:
سخنی درباره زمان جشن اسفندگان، به قلم استاد رضا مرادی غیاث آبادی - اینجا
هیچ می دانی
عکس هایی که از خودت
می فرستی برایم ،
پراسترس ترین اتفاق زندگی منند!؟
عکس هایی که
یکی پس از دیگری
در حافظه ی گوشی سیو می کنم
بی آنکه درست نگاهشان کنم...
حتی در خاطرم نمانده
که توی آن عکس برفی
شال گردن انداخته بودی یا نه ...
یا توی آن عکس ظهرِ تابستانی ات
عینک دودی به چشم داشتی یا نداشتی ...
فقط به طرز احمقانه ای
خودم را عذاب می دهم که:
حالا که «من» این عکس ها را نینداخته ام،
نکند عکاس، «او» باشد!؟
"نفیسه سادات موسوی"
------------------------------------------------------------------
درباره شاعر:
نفیسه سادات موسوی ایرایی، متولد 23 مرداد 1369 ، دانشجوی رشته زبان و ادبیات چینی
وبلاگ شاعر:
تو که می خوانی
بدان که هنوز دوستت دارم
و به خاطر توست
که هنوز می نویسم
روزی که جهان خواست بایستد
بگو به گونه ای از چرخش بماند
که من
در نزدیک ترین فاصله
از تو مرده باشم ....
"فخری
برزنده"
از کتاب: «گنجشکی که لانه کرده در گلوی من» / 1380
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن بیش از آنها ای آن من ای آن من
چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشهام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من
بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظهای حیران من
ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
"مولانا"
دیوان شمس / غزلیات
شاید الان
کنار تو بودم
اگر به جای
اینهمه شعر
از کلمات
طنابی بافته بودم...
"مریم ملک دار"
پنجره ی خوابت را باز بگذار عشق من!
امشب هم می آیم.
پیرهن نارنجی تنت کن
چکمه قهوه ای بپوش
موهات را بریز دور شانه ات
و راه بیفت
امشب می خواهم در بارسلونا قدم بزنیم
یا در فلورانس
شاید بخواهی کنار برج ایفل
یا شهری دیگر
هر جا تو
خواستی
هر جا که شد
با سرنوشت
نمی توان در افتاد
پنجره ی
خوابت را باز بگذار...
"عباس معروفی"
برای فرار از
دوست داشتن ِ کسی
به تا دیر
وقت
کار و...
کار و
کار
پناه می برند
آدم ها گاهی
...
تکلیف من
چیست؟
که فرار از
من فرار می کند
وقتی
"تو را
دوست داشتن"
شغل من است!
"مهدیه لطیفی"
دی ماه 1392
ای دوست به دوستی قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینیم ترا
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا
"مولانا"
دیوان شمس / رباعیات
من ناگزیرم
از دوست داشتن
باد اگر
بایستد
مرده است.
"مژگان عباسلو"
برگرفته از وبلاگ:
سلام
به پوست سبز
آب
به پوست سبزه
ی تو
که زیر پوست
سفید روز، می گردد
به دست تو ،
که از میان آن همه سبزی
مانند ساقه ی
تر در می آید
و ساقه ی گل
سرخی در شعر می گذارد
بالای شعر
خسته ی من، نازنین
غمگین منشین
در زیر این
کتیبه ی فرسوده
من خفته ام
محتاج دست
سبز تو
محتاج سبزه ی
روح تو
بنشین
دامن کنار
دماغم بگستر
طنین خنده
بیفکن در سنگ
طنین خنده
بیفکن در واژه
بخوان، بخوان چنان کند
که خون سبز
رقص فواره از سنگ استخوان
سلام
به پوست سبزه
ی تو
که زیر پوست
قهوه ای پاییز
مانند آب می
وزد
از هفت بند
نی استخوان من
به هفت حلقه
ی گیسوی تو
سلام
"منوچهر آتشی"
آن کس که ترا نقش کند او تنها
تنها نگذاردت میان سودا
در خانه تصویر تو یعنی دل تو
بر رویاند دو صد حریف زیبا
"مولانا"
دیوان شمس / رباعیات
--------------------------------------------------------------
آرامگاه و موزه مولوی در قونیه ترکیه
زندگی نامه مولوی:
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی، مولانا و رومی
(۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ – ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه)
(۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی)
از مشهورترین شاعران ایرانیتبار پارسیگوی است.
مولوی زادهٔ بلخ (در افغانستان کنونی) یا وخش بود و در زمان تصنیف آثارش، همچون مثنوی، در قونیه در دیار روم (ترکیه کنونی) میزیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسیزبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر میدانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی (اغلب به طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد.
طلوع شمس:
شاعر پارسیگوی، مولانا، در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است.
آثار مولوی:
آثار منظوم:
مثنوی معنوی
دیوان شمس تبریزی
رباعییات (که بخشی از دیوان شمس است)
آثار منثور:
فیه ما فیه
مجالس سبعه
مکتوبات (مکاتیب)
منبع: سایت ویکی پدیا
روز بزرگداشت مولوی:
8 مهر ماه، در تقویم رسمی کشور، روز بزرگداشت مولوی نامگذاری شده است.
خوب حرف زدن بلد نیستم
آدم ِ جالبی هم نیستم
اما جوری دوستت دارم
که وقتی نیستی گریه می کنم...
" سعید شجاعی"
برگرفته از وبلاگ: ردی از تو
من هیچ کس را
آن سوی دیوارها نداشته باشم شاید
اما در این غروب کسالت بار
هیچ چیز به
اندازه ی تلفنی از زندان
خوشحالم نمی
کند
و مردی که
اعتراف کند
گاهی
به جای آزادی
به من می
اندیشد .
"رویا شاه حسین زاده"
از کتاب: صدای زنگ در آمد
«زن ها نمی
روند
تنها از هر
آنچه که هست
دست می کشند!»
سه سطر شروع
این شعر را من نگفته ام
گاه اما
مات می مانم
از اینکه
چطور مردانی هم هستند
که اینهمه
زنانه می فهمند!
مثلا همین
ایلهان برک*
و تو چه بی
اندازه فقط مردی!
آنقدر مرد
که نمی بینی
چقدر "زنانه مرد بودن" می خواهد
ترکیبی را به
دوش کشیدن:
از نگرانی
های مادرانه ام
که چه می
خوری؟
کِی می
خوابی؟
هوا سرد است؟
از بی قراری
های زنانه ام
که بی
بازوانت شب ها سر نمی شوند
که با زن
دیگری نباشی یکوقت
که اصلا
دوستم داری؟
داشتی...؟!
و از بی تابی
دخترانه ام
که برای کی
لوس شوم حالا؟!!
تو آنقدر
زنانه نمی فهمی
که نمی بینی
چقدر مرد بودن می خواهد
مادری را
زنی را
دختربچه ای
را
هر سه را با
هم در رحم ات بزرگ کنی
و اخم نکنی
و خم نشوی
و اتاق را که
مرتب میکنی
میز را که می
چینی
زل بزنی به
گوشی ات...
زل بزنی به
گوشی ات...
زل بزنی...
بزنی...
و هنوز دوستش
داشته باشی
و دست بکشی!
عزیزم
خودآزاری
ندارم
مردانه زنم!
"مهدیه لطیفی"
بهمن ماه 1392
من می دونم که تو خوبی
اما می دونم که خیلی خوب نیستی
می دونم که دوست دارم
اما مطمئنم که خیلی دوست ندارم
می دونم که خیلی قشنگی
اما باور دارم که خوشکل تر از تو زیاد هست
می دونم که عاشقتم
ولی اگه یکی پیدا بشه می تونم دوباره عاشق بشم
اما تو نمی دونی که من گاهی...
بیشتر وقت ها...
همیشه ....
دلم واست تنگ می شه.
"شل سیلور استاین"
عشق
همین خنده
های ساده توست
وقتی
با تمام غصه
هایت
می خندی
تا از تمام
غصه هایم
رها شوم.
"کیکاووس یاکیده"
پی نوشت (24 آبان 93):
این شعر قبلا اینجا به نام خانم "صبا میراسماعیلی" ثبت شده بود که ظاهرا اشتباه بود و اصلاح شد.
سپاس از دوست عزیزی که اطلاع رسانی فرمودند.