کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

هنوز دوستت دارم

تو

بازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانی

بدون بوس و کنار

بدون آغوش...

شاید حتی وجود نداشته باشی!

بی اینهمه اما

هنوز

دوستت دارم...

 

"کامران رسول زاده"

 

از کتاب: کوتاه بیا! عمرم به نیامدنت قد نمی دهد / نشر مروارید / چاپ اول: 1393


کوتاه بیا!


دفتر عشق:

شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه می زد تا نشنود،

صدای مردمانی را که
در گوشش می خواندند: دوستت ندارد!

"ناشناس"


دست‌های تو

همین دست‌های توست

که وجود تنم را شهادت می‌دهد

عشق من!

گفته بودم بدون دست‌هات

نیست می‌شوم؟

نگاهم کن...

 

"عباس معروفی"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://kafehdel.persianblog.ir/

نجاتم بده!

شعر چیست؟

بهانه ی دیدارت اگر در میان نباشد.

 

جهان به تصادفی زاده شده

به تصادفی خواهد مُرد

و من رها شده در بادها

به بال تو پیوند خورده ام.

 

نجاتم بده!

 

فرشته کودک خوش گمانی بودم

در پی سیمرغی بی نشان

که نشانی خانه ام را گم کردم.

ارابه ران دیر رسیده ای

که چرخ رانه اش

از برف تُرد بهار است.

 

نجاتم بده، آفتاب من!

که پیشاپیشم راه می روی

و تقدیر مرا می پاشی

دستم را بگیر

تا چون سایه، کنارت

لنگان لنگان

به خانهء اولم بر گردم.

 

"محمد شمس لنگرودی"


از کتاب: حکایت دریاست زندگی (گزینه اشعار)

مجموعه: ملاح خیابان ها

 

ناتمام

هنوز از کاغذ دست نکشیده
در می زنند
شاید شعر همین چند لحظه پیش است
برگشته تا تمامش کنم
تا تمامم کند
شاید.... اما ....نه
پشت در تنها
احتمال تو ایستاده
من که می دانم
همه شعر ها نا تمام اند
مانند تو
که در بهانه آمدنت هم نا تمام هستی
تو همیشه با کلید در می زنی
همیشه می خواهی این در را
من از میان بردارم
نه! این بار در را خودت باز کن
بیا
تمامم کن و برو
جواب همه پنجرها با من
هنوز یک شعر ناتمام برایم مانده است
تو هنوز نمی دانی که
پنجره ها دیوانه شعر های نا تمامند
اشتباه کردی!
همیشه باید در بهانه رفتن هم ناتمام بود

 

"محمود دلفانی"


برگرفته از وبلاگ:

http://angst.persianblog.ir/

دلتنگ توام

دلتنگ توام،

تا شادمانه مرا ببینند

شاخه ها

به شکل نام تو سبز می شوند،

پرنده کوچکی که نمی دانم نامش چیست

حروف نام تو را

بر کتابم می ریزد،

آفتاب

به شکل پروانه ای از مس

گرد صدایم

بال می زند،

و می دانم سکوت

فقط به خاطر من سکوت است،

اما من

دلتنگ توام

شعر می نویسم

و واژه هایم را کنار می زنم

که تو را ببینم.

 

"شمس لنگرودی"

دی ماه 1378 - کالیفرنیا

 

از کتاب: حکایت دریاست زندگی (گزینه اشعار) / نشر نیماژ / چاپ اول: 1392

چرا رفتی ...

چرا رفتی

چرا؟

من بی قرارم

به سر

سودای آغوش تو دارم

 

 


روحش شاد و یادش گرامی

-------------------------------------------------------


دانلود آهنگ "چرا رفتی" با صدای همایون شجریان، ترانه سرا: سیمین بهبهانی


تو نیستی

تو نیستی که ببینی

چگونه در هوای تو پر می زنم.

کلمات نابینا

بر کاغذهای سفید

دست می سایند و

گرد نام تو جمع می شوند

ثانیه های مُتمرّد

به زخم عقربه ها فرو می ریزند

و نام تو را

تکرار می کنند

تو نیستی که ببینی

چگونه پیلهء سنگ می شکافد

و پروانهء مجروح

با بال شکسته

ابریشم شعر

جارو می کند.

 

"شمس لنگرودی"

از کتاب: حکایت دریاست زندگی (گزینه اشعار) / نشر نیماژ / چاپ اول: 1392

(به کوشش مریم اسحاقی)

 

چند حرف ...

شعری تازه از خانم رویا شاه حسین زاده:


ملافه را می تکانم از پنجره

چند حرف از دوستت دارم هایت به کوچه می ریزد
چند حرف را باد می برد
می ماند فقط اسمم
که بر منقار کوچک گنجشکی
روی سیمهای برق

برق می زند.


به دیدارم بشتاب

به دیدارم بشتاب

این شکوفه ها

به همان سرعتی که باز می شوند

فرو می ریزند

هستی این جهان

بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ **

 

"ایزومی شی کی بو"

(ترجمه: عباس صفاری)

 

برگرفته از وبلاگ:

http://www.farshid38.blogfa.com

 

در سرزمین من ...

در سرزمین من

هیچ کوچه ای

به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی ...

بن بست ها اما

فقط زنها را می شناسد انگار

در سرزمین من

سهم زنها از رودخانه ها

تنها پل هایی است

که پشت سر آدمها خراب شده اند!

اینجا

نام هیچ بیمارستانی

مریم نیست

تخت های زایشگاهها اما

پر از مریم های درد کشیده ای است

که هیچ یک ، مسیح را

آبستن نیستند!

 

"رویا شاه حسین زاده"

--------------------------------------------------


+ بعضی شعر ها فقط شعر نیستند بلکه قصه تلخ یک درد هستند... درد نوشت هستند!

و این شعر خانم شاه حسین زاده یکی از آنهاست.



++ اینروزها هر از گاهی شایعه درگذشت مرتضی پاشایی عزیز به گوش میرسه! چرا و از کجا معلوم نیست!! تا جایی که عکس العمل پاشایی رو هم به همراه داشته:

"مرتضی پاشایی: میخواهند به زور مرا بکشند!"

مرتضی پاشایی نه به عقیده من، بلکه به عقیده بسیاری از دوستداران و صاحبنظران، یک پدیده در موسیقی و خوانندگان نسل نو کشورمان هست.

برای مرتضی عزیز آرزوی سلامتی و تندرستی همیشگی میکنم و آرزو میکنم که سالهای سال هچنان صدای دلنشین و دوست داشتنیش رو داشته باشیم.


+++ پیشنهاد موزیک:

دانلود آهنگ "تو راست میگی" با صدای مرتضی پاشایی. سال انتشار اگر اشتباه نکنم 1390

این آهنگ رو بارها و بارهااااا میشه گوش داد و لذت برد.

گندم و گیسو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دکمه پیراهنت

همین که می خواهم باور کنم

همه ی روز هایی را که با تو در این خانه زندگی کرده ام

خواب بوده اند...

دکمه ی پیراهنت را پیدا می کنم!

 

"پری زهرا اسکندری"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://raghsegandomzar.blogfa.com/


احساس

احساس

سنگ خارا نیست

که همین طور بماند و

بماند و

بماند...

 

احساس مثل شاپرک

مثل عطر

می پرد!

درست توی همان روزهایی که دوستت دارم

دوستم داشته باش!

 

"مهدیه لطیفی"

از کتاب: برف روی خط استوا

تو نمی آیی ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

در خیابان های شب

در خیابان های شب
دیگر جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمانت
گستره ی شب را ربوده است.

 

"نزار قبانی"

وقتی نیستی

وقتی نیستی

فقط به یک چیز فکر می کنم
رفته ای
همسایه ی درخت باشی
شادی هایت را
کنار غم هایش بگذاری
رفته ای
گاه و بی گاه
در خواب پرنده ها دانه بپاشی
به شاخه های لبریز از برگ
سر و سامان بدهی
کار تو همین است
کار تو
بوسیدن شکوفه هاست
وقتی نیستی
باز هم من
به خوشبختی نزدیکم
همین لبخندهای زیبایت
از دورهای دورهای دور
دست هایم را می گیرد
و کنار آینه می نشاندم...

"فرناز خان احمدی"

http://www.2288.blogfa.com/

کارگرها زنان زیبایی دارند

کارگرها

زندگی ساده و

زن های زیبایی دارند

آنها هر روز

در پایان کار

از آسمان خراش ها

ابرهای سفید تازه

به خانه می برند!

 

"سابیر هاکا"

 

برگرفته از کتاب:

می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم

عشق تو

با عشق توست که می پیوندم

به خدا، زمین، تاریخ، زمان،

آب، برگ، به کودکان آن گاه که می خندند،

به نان، دریا، صدف، کشتی

به ستاره ی شب آن گاه که دستبندش را به من می دهد،

به شعر که در آن خانه دارم و به زخم که در من لانه کرده.

تو سرزمین منی، تو به من هویت می دهی

آن که تو را دوست ندارد، بی وطن است.

 

"نزار قبانی"