کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

چرا با من

چرا با من، فقط با من
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا با تو، فقط باتو
نگاه من، نمیشه لایق خواستن

 

نگاه کن من چه بی اندازه از عشقِ تو پر هستم
چگونه در سیاهی دو چشمای تو گم هستم
چگونه می رسم با تو به دنیای شکوفایی
چگونه می شکنم بی تو در اندوه شکیبایی
چگونه می کِشم با تو به دوشم بارِ تنهایی
چگونه می برم با تو امروز و به فردایی
نذار تا اینهمه خواستن
سبب سازِ جدایی شه
دلیلِ مرگ یک عشقه
هنوز با تو خدایی شه

 

چرا با من فقط با من
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا با تو فقط با تو
نگاه من نمیشه لایق خواستن
نگاه من نمیشه لایق خواستن.

 

"همایون هشیارنژاد"

--------------------------------------------------

 

+ دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و شنیدنی امید به "نام چرا با من"


آهنگساز: حسن شماعی زاده ، تنظیم: زنده یاد عبدی یمینی

از آلبوم پرسه های عاشقانه / سال انتشار 1377

 

 

چشمان تو

چشمان تو
سلام بهاری ست
در خشکسالی بیداد
که یارای دشنه گرفتن نیست اما
آواز تو
گلوله ی آغاز
که بال گشودست به جانب دیوار
دیوارها اگر که دود نگشتند
آواز پاک تو
رود بزرگ میهن
این رود، در لوت می دمد
تا در سرتاسر این جزیره ی خونین
سروها و سپیدار
سایه سار تو باشد.

 

"خسرو گلسرخی"

 


بگو کجای خیال تو بمیرم

اول سراغِ چشم هایت رفتم
چشم های تو!
گفتم مبادا بسوزد 
و ناز خواب تو کابوس شود

بعد سراغ موهایت رفتم
موهای تو ناز بود وُ باز بود
آن‌قدر که گفتم
مبادا که سفت بگیرد این دستهای چغرَم
بعد تو دردت بیاید وُ

خواب از سرت بپرد!

 
بعد سراغِ لب‌هایت
لب هایِ تو داغ بود
خیلی داغ!
آن‌قدر که نمی شد نبویید، نبوسید


گفتم مبادا که سردیِ تنم
لبانِ گرم تو را یخ کند
مبادا که بوسه ام
لب لطیف تو را زخم کند
مبادا که وقتِ بوسه

خیال خوش تو را خَش کند
مبادا مبادا که...
اصلن خودت بگو

می خواهی کجای خیال تو بمیرم!؟

"افشین صالحی"

 

از کتاب: کاش جایی بود؛ که نبود / نشر مهر نوروز


28 اردیبهشت، روز بزرگداشت خیام

یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر ز استادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم.

 

***

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش.

 

***

در هر دشتی که لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است

چو برگ بنفشه کز زمین می روید 
خالی‌ست که بر رخ نگاری بوده است.

 

"خیام"

 

 

+ 28 اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام، گرامی باد.

 

درخت پشت پنجره دوستت دارد

درخت پشت پنجره دوستت دارد

دارد دست‌هایش را تکان می دهد

دارد می رقصد

تو نیز برخیز

برگ‌های سبزت را تکان بده

میوه های شیرینت را فرو بریز

برقص... برقص

تا دنیا از تو یاد بگیرد

زیبا باشد.

 

"شهاب مقربین"

 

از کتاب: سوت زدن در تاریکی / نشز چشمه / چاپ اول بهار 89



بیدار شو

بیدار شو!

من تمام شب را

با لالایی عشق تو

بیدار مانده ام

بیدار شو!

مرا احساس کن

ببین

جای بوسه هایم

روی لب هایت شکوفه داده اند

و تو ....

از فردا

انگشت نمای تمام مردم شهر خواهی بود

بیدار شو...

 

"سارا قبادی"

 

از کتاب: شانه هایم گل داده اند / نشر کوله پشتی / چاپ اول ١٣٩٥

نام شعر: تکثیر



دلتنگ کسی هستم

دلتنگ کسی هستم

که برای بوسیدنم

لب ندارد

برای در آغوش کشیدنم، دست

و نه حتی صدا

که بگوید:

رویا!

از وقتی مرده ام

عاشق‌ترت شده ام.


"رویا شاه حسین زاده"

 

از کتاب: صدای زنگ در آمد / نشر نیماژ / چاپ اول 1395

-----------------------------------------------------


+ در این شرایط نبودم اما این شعر راحت می تونه اشک آدم رو دربیاره!


++ تولد 5 سالگی وبلاگم مبارک! :)


تو می روی و دل ز دست می رود

تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود

 

"هوشنگ ابتهاج"


ابریشم سیاه دو چشمت

ابریشم سیاه دو چشمت
یاد آور شبی زمستانی است
من بی ردا
بدون وحشت دشنه
شادمانه خواب می رفتم
ابریشم سیاه دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می روم
و می میرم.


"خسرو گلسرخی"


چه پیراهن قشنگی پشت ویترین بود

چه پیراهن قشنگی پشت ویترین بود

که کس دیگری باید

برای کس دیگری می‌پوشید.

تو رفته بودی و دیگر

قشنگی هیچ پیراهنی  به درد تنم نمی خورد.

 

"رویا شاه حسین زاده"

 

از کتاب: صدای زنگ در آمد / نشر نیماژ / چاپ اول 1395

 -------------------------------------------------------------------


پی نوشت:

در کتاب به این صورت است: چه "پیراهن های" قشنگی پشت ویترین بود.


در من همیشه تو بیداری

در من همیشه تو بیداری
ای که نشسته ای به تکاپوی خفتنِ من
در من
همیشه تو می خوانی هر ناسروده را
ای چشم های گیاهانِ مانده در تن خک
کجای ریزش باران شرق را خواهید دید؟
اینک

میان قطره های خون شهیدم
فوج پرندگان سپید
با خویش می برند
غمنامه ی شگفت اسارت را
تا برج خون ملتهب بابک خرم
آن برج بی دفاع.

 

"خسرو گلسرخی"


شال سبز

که ایستاده به درگاه ... ؟
آن شال سبز را ز شانه ی خود بردار
بر گونه های تو آیا شیارها
زخم سیاه زمستان است... ؟
در رزیش مداوم این برف
هرگز ندیدمت
زخم سیاه گونه ی تو از چیست؟
آن شال سبز را ز شانه خود بردار
در چشم من
همیشه زمستان است.

 

"خسرو گلسرخی"


نشانی چشمهای تو

وقتی به بچه های جهان یاد دادم اسمت را هجی کنند

دهان‌شان به درخت توت بدل شد

تو، عشق من!
وارد کتاب های درسی و جعبه های شیرینی شدی.

تو را در کلمات پیامبران پنهان کردم
در شراب راهبان

در دستمال های بدرقه
آیینه های رویا

چوب کشتی ها...

وقتی به ماهی ها نشانی چشم‌هات را دادم

نشانی ها را از یاد بردند

وقتی به تاجران مشرق زمین

از گنج های تنت گفتم

قافله های روانه به سوی هند برگشتند

تا عاج های سینه‌ی تو را بخرند

وقتی به باد گفتم

گیسوهای سیاهت را شانه کند

عذر خواست که عمر کوتاه است

و گیسوهای تو بلند

 

"نزار قبانی"

(ترجمه رضا عامری)

 

از کتاب: صد نامه عاشقانه / نشر چشمه / چاپ چهارم بهار 1395 (چاپ اول 1388)

 

 

جغرافیای بوسه ی من، کجایی؟

روزی نو

آغازی نو

جغرافیای بوسه ی من، کجایی؟

تا در سپیده های تو پهلو گیرم

عطر گل شب بو کجایی؟

دلم می خواهد

چنان بنوشمت که در استخوانم حل شوی

آسمان آب شده در تنگ بلورین من

موجی کف بر لبم

که به اشتیاق تو تا ساحل می دوم

و لب پر زنان به بستر خود می روم

بی آنکه تو را ببینم

روزی تو

آغازی نو

جغرافیای خانه ی من، کجایی؟

 

"شمس لنگرودی"


بهار آورده‌ام ...

در زمستانی که بی‌هنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجره‌ام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دست‌هایم.
حالا کجا مانده‌ای
دوباره بیایی کنار پنجره‌ام
بگویی: سلام،
بهار آورده‌ام، نمی‌خواهی؟!

 

رضا کاظمی "

 

 

بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران، غرفه انتشارات مهر نوروز، 19 اردیبهشت 1395

از راست به چپ:

آرش ناجی، افشین صالحی، نیما اسماعیلی، محسن حسینخانی، رضا کاظمی و مهدی اشرفی


این پرنده در این قفس تنگ نمی خواند

پرپرواز ندارم

اما

دلی دارم و حسرت درناها

و به هنگامی که مرغان مهاجر

در دریاچه ی ماهتاب

پارو می کشند

خوشا رها کردن و رفتن

خوابی دیگر

به مردابی دیگر

خوشا ماندابی دیگر

به ساحلی دیگر

به دریایی دیگر

خوشا پر کشیدن

خوشا رهایی

خوشا اگر نه رها زیستن

مردن به رهایی!

آه!

این پرنده

در این قفس تنگ

نمی خواند.

 

"احمد شاملو"

 

از مجموعه: آیدا، درخت خنجر و خاطره / شعر: شبانه

 

گوشه تنهایی

شب اگر باشد و

مـِی باشد و

مـن باشم و تـو

 

به دو عـالـم ندهم

گوشـه‌ی تنـــهایی را ...

 

"حسین منزوی"


در میان من و تو فاصله هاست

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دست‌های تو توانایی آن را دارد

که مرا زندگانی بخشد

چشم‌های تو

به من می بخشد شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی


"حمید مصدق"


(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

 

ادامه مطلب ...

این روزها به آرامی دوستت دارم

این روزها

به آرامی دوستت دارم

جوری کنار تو می آیم

مبادا که ناز خوابِ شیرینت بیاشوبد

کابوس شود

وَ بترسد

طوری سلام می کنم

مبادا که فکر قشنگت

خش گیرد وُ

او را بد بیند

 

این روزها

به آرامی دوستت دارم

وقتی نگاهت می کنم

که حوصله‌ ات پیش کسی نباشد

حواست پرت شود

برنجد از

کسی که برایت اوست

 

این روزها

من،

به آرامی دوستت دارم!

 

"افشین صالحی"

 

از کتاب: کاش جایی بود؛ که نبود! / انتشارات مهر نوروز / چاپ اول 1394

 

بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران، همراه با افشین صالحی و محسن حسینخانی عزیز


دستت مثل یک شعر سیاسی گرم است

...

تنها تو وقتی صدا می زنی

نامم دهان به دهان می چرخد

ماه کامل می شود

و با ده انگشت می تابد.

بلبلی پشت سنگ می خواند

با رگه هایی از طلا.

 

دستت

مثل یک شعر سیاسی گرم است.

 

"غلامرضا بروسان"

 

از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است / انتشارات فرهنگ تارا / چاپ پنجم 1394

--------------------------------------


پی نوشت:

+ برای نمایشگاه کتاب امسال اگر بخوام شاعر و یا کتابی را معرفی کنم، کتابهای زنده یاد بروسان را به همه دوستان توصیه می کنم. نمایشگاه سال قبل کتاب "در آب ها دری باز شد" را گرفتم که یکی از بهترین انتخاب‌هایم بود و امسال هم کتاب "مرثیه ..." یکی از بهترین‌هاست. از انتشارات تارا خبر ندارم اما من این کتاب را از غرفه نشر مروارید تهیه کردم.

++ البته هنوز فرصت نشده خیلی از کتابهایی را که خریدم ورق بزنم. اما کتاب بروسان اگر بهترین نباشد، قطعا یکی از بهترین‌هاست.

+++ سایر آثار منتشر شده و زندگی نامه غلامرضا بروسان: اینجا