کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ببخشید که دوستت دارم

ببخشید که ناگهان پیدایم شد

ببخشید که حس خوبى به تـــو دارم ؛

ببخشید که بد بودم ، کم بودم ، یا دیر رسیدم ؛

که انتظار زیادى از تو دارم ؛

ببخشید که حتى

هر چند لحظه اى کوتاه

نتوانستم بگویم دوستت دارم ؛

ببخش و در یک قدمىِ دوست داشتن این پا و آن پا نکن ؛

دیگر نمى خواهم فعل هایم ماضى شوند ؛

نمى خواهم "دوستت دارم" ، "دوستت داشتم" شود ؛

در هر حال اما ،

ببخشید که من دوستت دارم ...


 "بهنود فرازمند"


برگرفته از وبلاگ:

http://alisate.mihanblog.com


بیا تُنگ صورتمان را یکی کنیم

لب های هر دو مان

شبیه به ماهی ست

بیا تُنگ صورتمان را یکی کنیم

با هم که باشند، دور هم می گردند

سرشان به شیشه ی تنهایی نمی خورد

و نمی فهمند آدم ها،

برای چه دلتنگی آن ها را جشن می گیرند

من آینه هم می آورم

این طوری می شوند چهار ماهی، چهار عاشق

که بوسه هاشان را به هم نشان می دهند

تا حال تمام سفره عید باشد.


 "رسول ادهمی"


برگرفته از وبلاگ:

http://alisate.mihanblog.com


آفتاب تکیه داده به شانه ات

آفتاب تکیه داده به شانه ات

آینده به اِتکای خنده ات پیشِ روم ایستاده

آنچه در تو

نشانِ ماندن در من است

خلاصه شده در سه حرف

عشق ...

وَ تمام  ...


"سیدمحمد مرکبیان"

پیش می آید

پیش می آید

این چنین بی پروا، بی مقدمه

دست بر کمر عشق بگذارم و ...

از میانه های شب، با تو همآغوش شوم

پیش می آید

این چنین زخم خورده،

خودم را بیابم و روح مجروحم را

دست تن گرم تو بسپارم

پیش می آید

چشم بسته از تردد بی رحم خیابان بگذرم و

با تو به تماشای دستان خالی مرگ بنشینم

پیش می آید من شعری ننویسم ...

هرگز اما

نمی شود با تـــو باشم و

شاعرانگی هایم را از یاد ببرم ...!


"سیدمحمد مرکبیان"


دستت را به من بده

دلت را، وجودت را، قلبت را

به من بسپار

دستت را به من بده

به دست‌هایی که همیشه برای تو باز است

در من عشقی‌ است

که به نام تو شعله می‌‌کشد

عزیزم

عزیز همیشه ام

چقدر دوستت دارم

و در نبودنت

دوست داشتن را درد می‌‌کشم

بگو کجای جهان ایستاده ای

که لحظه لحظه‌های نوشتنم هم دچار تو شده

تو در میان واژهای ذهن من

همیشه شعر می‌‌شوی

تو را نه آنگونه که تصور می‌‌کنی‌

که به آب شدن یک شمع

که درونش راز منوری ست

دوست می‌‌دارم.


"امیر وجود"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


چیزی شبیه خوشبختی

عید منی

که باید چراغانی ات کنم

از گردنت گرفته با بوسه بوسه بی تابی

تا سینه ات تنیده در قطره قطره اشک

عشق نو رسیده منی

که باید نام زیبایی برایت پیدا کنم

چیزی شبیه خوشبختی

تا وقتی صدایت می کنم

باران اول بهار را هم به یادم بیاوری

عمر تازه منی

که باید به پای تو آن را سوزاند

نیمی از آن را در پیچ و تاب خواهش و شیدایی

نیم  دیگر را در دهلیزهای سرد پشیمانی

خطای منی

که نمی شود چشم از تو فرو پوشاند

با دامنی که گیج در هوای تو می چرخد

با شرمی که خیس در حضور تو می میرد.


"فرنگیس شنتیا"

از مجموعه در دست چاپ: اوی من


انتظار

این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه

"افشین یداللهی"


+ روحش شاد و یادش گرامی باد.




نامه هایی که خواننده ندارند - 6

نامه هایی که خواننده ندارند

بهار که آمدنی نمی شد، اگر ِتو این همه شکوفه به لبخندت نمی بافتی. زمستان هم هوای رفتن نداشت، دلش به یخ زدن آب در جوی باریک خیابان خوش بود. 

نمی دانی! این روزهای آخرِسال، هوا برای  زل زدن به  عکست، چقدر دونفره است! من و خیالت می نشینیم و عکس های نگرفته ی دو تایی مان را ورق می زنیم! آن قدر حواسم به تو بود که به خانه تکانی هم نرسیدم، اصلاً تو باشی عید می خواهم چکار؟!

این هفت سین را که کنار گذاشته ام، زبانم لال، برای مبادای نیامدنت است، وگرنه تو همه ی سین های دنیا را در نوک زبانت گذاشته ای.

بس که بوسه هایت مشدد است و این سین تشدید دارِ بی قاعده همه ی نوروز های دنیا را به دلم می نشاند.

مهربان جان!

از هر جاده ای که آمدنی شدی، خبر بده، می خواهم پرنده های دوستت دارم را که عمری ست در قفس دلم نشسته اند، به سمت آمدنت روانه کنم... نوروز می آید، حیف این همه دوستت دارم نیست که أسیر بمانند؟


"روشنک آرامش"

از دفتر: نامه هایی که خواننده ندارند


بیا هم را دوست داشته باشیم

بیا هم را دوست داشته باشیم....

هنوز خیابان های زیادی هست

که باید باهم قدم بزنیم و

شعرهای زیادی مانده که نخوانده ایم...

بیا هم را دوست داشته باشیم

شب هایِ بعد از هم طولانی ست

و غمگین...

و روزهایِ بی هم کشدار و کُشنده....

بیا هم را دوست داشته باشیم

بوسه ها را

آغوش ها و عاشقانه ها را

بیا حرام نکنیم

هدر ندهیم....

باور کن

زندگی کوتاه تر از این حرف هاست

که هم را دوست نداشته باشیم

که شب ها را بی هم صبح کنیم و

روزهارا بی هم شب....

بیا هم را تا دیر نشده دوست بداریم....

...

 

"فاطمه صابری نیا"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

من با همه ی درد جهان ساختم

من با همه ی درد جهان ساختم اما

با درد تو هر ثانیه در حال نبردم

تو دور شدی از منو با اینهمه یک عمر

من غیر تو حتی به کسی فکر نکردم

 

"روزبه بمانی"

--------------------------------------------------


متن کامل شعر:

من با همه ی درد جهان ساختم اما

با درد تو هر ثانیه در حال نبردم

تو دور شدی از منو با اینهمه یک عمر

من غیر تو حتی به کسی فکر نکردم

 

من خسته ام از اینهمه تاوان جدایی

ای بی خبر از حال من امروز کجایی

من صبر نکردم که به این روز بیوفتم

انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی

ای دوست کجایی

 

انقدر که راحت به خودم سخت گرفتم

از عشق شده باور من درد کشیدن

میرم همه آینده ی من خاک شد از تو

با خاطره های تو چه باید بکنم من

 

من خسته ام از اینهمه تاوان جدایی

ای بی خبر از حال من امروز کجایی

من صبر نکردم که به این روز بیوفتم

انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی

ای دوست کجایی

 

"روزبه بمانی"

---------------------------------------------------------


پ.ن: این ترانه توسط احسان خواجه امیری در آلبوم "پاییز تنهایی" سال 93 اجرا شده است.


+ دانلود آهنگ "درد" با صدای احسان خواجه امیری


بهار که آمد ...

عید که آمد
فکری برای آسمان تو خواهم کرد
یادم باشد
روزهای آخر اسفند
دستمال خیسی روی ستاره هایت بکشم
و گلدانی
کنار ماهت بگذارم
زندگی
همیشه که این جور پیچ و تاب نخواهد داشت
بد نیست
گاهی هم دستی به موهایت بکشی
بایستی کنار پنجره
و با درخت و باغچه صحبت کنی
پنهان نمی کنم که پیش از این سطرها
"دوستت دارم" را
می خواسته ام بنویسم
حالا کمی صبر کن
بهار که آمد
فکری برای آسمان تو
و سطرهای پنهانی خودم
خواهم کرد....

"حافظ موسوی
"


برون نمی رود از خاطرم خیال وصالت

برون نمی رود

از خاطرم خیال وصالت

اگرچه نیست وصالی

ولی خوشم به خیالت.

 

"رهی معیری"


عشق آزمونی روحی است

عشق آزمونی روحی است. ربطی به جنسیت ندارد و با کالبدها بیگانه است. عشق با درونی ترین کانون وجود سرو کار دارد. اما تو هنوز حتی به معبد خود قدم نگذاشته ای، ابدا نمی دانی که کیستی و با اینحال در پی آنی که چگونه عشق بورزی.

 نخست خود باش، خود را بشناس و دل خوش دار که عشق را پاداش خواهی گرفت.

 

"اوشو"



قبولم کن - نادر ابراهیمی

قبولم کن!

قبولم کن، به گونه ی عاشقی که بجز عشق، هیچ چیز ندارد

و باورم کن

همچون گیاهی از عشق

روییدنی از عشق

بودنی از عشق،

و پناهم بده ای محبوب!

امروز در خیابان خلوتی می رفتم که بوی پیچیده ی به را بوئیدم

و به یاد درختان معطر هزار سال پیش افتادم

که در باغ های جنوب باغ تو چون بیشه ای از رنگ زرد بود

و عطر تو، عطر تن خاکی تو به خاطرم آمد

و بعد از هزار و چهارصد سال فریاد زدم:

من هنوز، هنوز، هنوز عاشق تو هستم .

 

"نادر ابراهیمی"


بهترین دوست انسان - نادر ابراهیمی

سرت را قدری بیاور جلوتر تا باز هم آهسته تر بگویم:
بهترین دوستِ انسان؛ انسان است نه کتاب.
کتاب ها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند،
نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچه ها انسان خواهی شد نه در لا به لای کتاب ها.
تو در کوه ها، در جاده ها، و در کنارِ ستمدیدگانِ واقعی،
رسم زندگی را یاد خواهی گرفت
نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاق های دربسته نوشته شده
و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانسته اند و قایقی در تن طوفان را...
...

"نادر ابراهیمی"


باران صبح ...

باران صبح
نم نم
می بارد
و تو را به یاد می آورد
که نم نم باریدی
و ویران کردی
خانه کهنه را...

 

"محمد شمس لنگرودی"

 

از کتاب: پنجاه و سه ترانه عاشقانه


چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی

چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی

لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام

 

زین سبب خلق جهانند مرید سخنم

که ریاضت کش محراب دو ابروی توام

 

"سعدی"

-----------------------------------------

 

متن کامل شعر:

 

روزگاری‌ست که سودازده روی توام

خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

 

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت منست

که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

 

نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود

کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام

 

همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت

محرمی نیست که آرد خبری سوی توام

 

چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی

لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام

 

زین سبب خلق جهانند مرید سخنم

که ریاضت کش محراب دو ابروی توام

 

دست موتم نکند میخ سراپرده عمر

گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام

 

تو مپندار کز این در به ملامت بروم

که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام

 

سعدی از پرده عشاق چه خوش می‌گوید

تُرک من پرده برانداز که هندوی توام.

 

"سعدی"

 

داستان عشق من با شَبحِ تو

بامدادان بر جایگاهی سنگی می نشینم

و برایت نامه های عاشقانه می نویسم

با قلمی از پَر جغد

که آن را در دواتی

در دوردست فرو می برم

دواتی ملقب به دریا

دستم را برای دست دادن با تو دراز می کنم

اما تو ساحل دیگر دریایی، در آفریقا،

گرمای دستت را احساس می کنم

در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است...

آه! چه زیباست داستان عشق من با شَبحِ تو!

 

"غاده السمان"

بهار 1998


ترجمه: دکتر عبدالحسین فرزاد

از کتاب: ابدیت، لحظه ی عشق

------------------------------------

پ.ن:

"که آن را در دواتی

در دوردست فرو می برم"

این مصرع در کتاب اینچنین آمده است:

که آن را در دواتی

در دوردست در برابر فرو می برم.

که به نظر می رسد (در برابر) اضافه است، بنابراین حذف شد.

 

دست نیابد کسی به خاطر جمعم

دست نیابد کسی به خاطر جمعم

زلف پریشان یار اگر بگذارد

 

هیچ نگردم به گرد عشق فروغی

جلوه حسن نگار اگر بگذارد.

 

"فروغی بسطامی"

 

غنچه توان چید، خار اگر بگذارد

مهره توان برد، مار اگر بگذارد

 غنچه توان چید، خار اگر بگذارد

 با همه حسرت خوشم به گوشه چشمی

 چشم بد روزگار اگر بگذارد

...

"فروغی بسطامی"

 

(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

  

ادامه مطلب ...