کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

رفتن، گاهی همه چیز را خراب می‌کند!

شهر همان شهر است

خیابان همان خیابان

کافه همین میز است

میز همین صندلی

که تو روی آن نشسته ای

اما دیگر

نه من آن مرد سابقم

نه تو آن فکری

که هر شب کلافه ام می کند

حالا که آمده ای

رو به روی هم می نشینیم

لبخند می زنیم

و تنها از دور

به یکدیگر فکر می کنیم.

 

"بهزاد عبدی"

رویای تو

رویایت را

در بادکنک ها فوت کن

بگذار آسمانم

رنگ بگیرد.

 

"بهزادعبدی"

از کتاب: زیبایی ات غمگینم میکند

چمدان

چمدانی که از سفر آوردم

کشتی غمگینی بود

که تنها می خواست

کنار تو آرام بگیرد.

 

"بهزاد عبدی"

از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند

 

کانال تلگرام بهزاد عبدی (جدید):

https://telegram.me/behzadabdi65

از دست هات بی خبرم


از دست هات بی خبرم
دور مانده ام از همه جا
و دنیا سرخ است پشت این ترافیک
جا مانده ام لای سیم های خاردار
سیم های تلفن
من گیر کرده ام
پشت بوق های ممتد

من از همین کوچه های بن بست
به دشت ها و دامنه های زیادی رسیده ام
درست شبیه ماهی سمجی
که می خواست در قوطی کنسرو
شنا کند.

"بهزاد عبدی"

از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند

---------------------------------------------------------------

 

+ نشر چشمه برگزار می کند:

جلسه نقد مجموعه شعر "زیبایی ات غمگینم می کند" با حضور بهزاد عبدی

جمعه 11 دی ماه 94 ، ساعت 17

 

 

می خواستم بهار به خانه ات بیاورم

می خواستم

بهار به خانه ات بیاورم

و دیگر قانع نباشی

به گل های چسبیده به فرش

می خواستم

بهار به پیرهنت بیاورم

و از آنجا سفر کنم

به سرزمین های کشف نشده

 

اما هر دری باز کردم

پاییز در بادهایش از راه رسید

روی هر پنجره ای دست گذاشتم

زمستان

آخرین تصویر در حافظه اش بود

 

امروز من و بهار

در کوچه ها می گردیم

و سراغت را

از خرگوش های مرده در برف

می گیریم.

 

"بهزاد عبدی"

 

از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند

نشر چشمه / چاپ اول 1394

دست هایت را اگر به من می دادی

...
دست هایت را
اگر به من می دادی
مسافرها
از پنجره های قطار
به اشتیاق
ایستگاه را نگاه می کردند

دست هایت را
اگر به من می دادی
هیچ کودکی در خیابان
گم نمی شد

جای دست هات
در زندگی من خالی است
و خالی عمیق
و عمیق تر می شود

تو باید بدانی
سال ها از هر دست و لیوانی
آب خورده ام
که بغض ها را بشویم
و امروز دریا شده ام
و امروز برای جنازه ها
ساحلی ندارم

تو باید بدانی
دست هایی که غرق می شوند
برای خداحافظی تکان نمی خورند!

"
بهزاد عبدی"

از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند
نشر چشمه / چاپ اول 1394




(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

 

ادامه مطلب ...

زیبایی ات غمگینم می کند

...

تو همه جا هستی و این جا نه
تویی که از رگ گردن
به من سبزتر روییده ای
کنار جمجمه ای
در انسجام یک گلدان
گلدانی با فکرهای خاک شده
در روزهای خاکستری

فصل ها
رنگ به رنگ
در لباست جا به جا می شوند
از آستینت
جنگلی روییده است
و هزار باغ پنهان
در سینه داری
تا همیشه برای خداحافظی
از لباست
برف ببارد

این جا در این اتاق
چهره ها در هوا معلق اند
زمین می چرخد
و زیبایی ات غمگینم می کند
زمین می چرخد
و زیبایی ات خسته کرده است مرا
امشب کجای رفتنت ایستاده ای؟
که زمین می چرخد و
زمین می چرخد و
زمین می چرخد...

 

"بهزاد عبدی"

 

از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند

نشر چشمه / چاپ اول 1394

 

  


درباره شاعر:

بهزاد عبدی متولد سال ۶۵ است و پیش از این مجموعه شعر "باد به دنبال خودش می گردد" را توسط نشر مروارید منتشر کرده است. وی شاعر، نویسنده و منتقدی است که علاوه بر این دو مجموعه شعر، مجموعه داستانی با عنوان "درخت شلوار" را در دست چاپ دارد. عبدی هم‌چنین در سال های اخیر با روزنامه ها و مجلات گوناگونی همکاری داشته است.