کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کس نیست در این گوشه - شهریار

کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از من
وز گوشه‌نشینان تو خاموش‌تر از من

هر کس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من

"شهریار"

سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵- درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود.

پ.ن: استاد در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشودند و ارادت خاصی به ائمه و امام و انقلاب و آقا داشتند... دیگه همین.

---------

27 شهریور، سالروز درگذشت استاد شهریار و "روز شعر و ادب فارسی" گرامی باد.

از یاد تو برنداشتم دست - شهریار

از یاد تو برنداشتم دست هنوز

دل هست به یاد نرگست مست هنوز

 

گر حال مرا حبیب پرسد گویید

بیمار غمت را نفسی هست هنوز

 

"شهریار"


دامن مکش به ناز - شهریار

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام

نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

 

از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار

کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام

 

"شهریار"


از من گذشت - شهریار

از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی بغیر محبت روا نبود

"محمدحسین شهریار"



۲۷ شهریور، روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار گرامی باد.

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی - شهریار

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی

"شهریار"

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا - شهریار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا.

"محمد حسین شهریار" (حیدر بابا)


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا - شهریار

کاش یک روز سر زلف تو - شهریار

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهائی

"شهریار"

عمر ما را مهلت امروز و فردا - شهریار

عمر ما را مهلت امروز و

فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام

فردا چرا!؟

 

"شهریار"


متن کامل شعر


چشمی به رهت دوخته ام - شهریار

چشمی به رهت دوخته ام

باز که شاید

بازآئی و

برهانیم از چشم به راهی.

 

"شهریار"

-------------------------------------

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

دست با دوست در آغوش-شهریار

دست با دوست در آغوش

نه حد من و توست

منم و حسرت بوسیدن خاک پایی...

 

"شهریار"


تا نه از گریه شدم کور بیا-شهریار

تا نه از گریه شدم کور بیا

ورنه چه سود

از چراغی که بگیرند

به نابینایی.

 

"شهریار"


آب و آتش

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

 

با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم.

 

"شهریار"


آزرده دل از کوی تو رفتیم

آزرده دل از کوی تو رفتیم

و نگفتی

کی بود؟

کجا رفت؟

چرا بود و چرا نیست؟

 

"محمدحسین شهریار"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del


نی محزون

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

 

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

 

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

 

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

 

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

 

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

 

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

 

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

 

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

 

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

 

شهریارا اگر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

 

"شهریار"


به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را

چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفته اند شب ماهتاب دریا را

تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را

کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم مانده به ره آهوان صحرا را

به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند
چه جای عشوه غزالان بادپیما را

فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور
که درد و داغ بود عاشقان شیدا را

هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست
شبیه سازتر از اشگ من ثریا را

اشاره غزل خواجه با غزاله توست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این قدر که فراموش می کند ما را

"شهریار"


سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده 1285 تبریز- درگذشته 27 شهریور 1367)

 

+27 شهریورماه،  سالروز «بزرگداشت استاد شهریار» و «روز شعر و ادب فارسی» گرامی باد.

ای که گاهت سر ناز است

ای که گاهت سر ناز است و گهی روی نیاز

من همان روی نیازم که سر نازم نیست

 

"شهریار"


هر شب چو ماهتاب

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی

تا بشنوی نوای غزل‌های دلکشم.

 

"شهریار"

 

(شعر کامل در ادامه مطلب)

  

ادامه مطلب ...

ماه سفر کرده

ماه ها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی

نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

 

شد آه منت بدرقه راه و خطا شد

کز بعد مسافر نفرستند سیاهی

 

آهسته که تا کوکبه اشک دل افروز

سازم به قطار از عقب قافله راهی

 

آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب

بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی

 

چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید

بازآئی و برهانیم از چشم به راهی

 

دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد

لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی

 

تقدیر الهی چو پی سوختن ماست

ما نیز بسازیم به تقدیر الهی

 

تا خواب عدم کی رسد ای عمر شنیدیم

افسانه این بی سر و ته قصه واهی.

 

"شهریار"

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟

 

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

 

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا؟

 

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟

 

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟


"استاد محمدحسین شهریار"

-----------------------------------------------------------------

 

+ شعر زیبای «آمدی جانم به قربانت...» که توسط زنده یاد استاد غلامحسین بنان خواننده مشهور نیز به آواز درآمد، از جمله شاهکارهای زیبای استاد شهریار می باشد که در بستر بیماری هنگام دیدن معشوقه اول خود که به همراه همسرش برای عیادت استاد به بیمارستان رفته بود سروده شده است.


پیشنهاد موسیقی:

دانلود آهنگ " آمدی جانم به قربانت" با صدای غلامحسین بنان، سال انتشار: 1323 ، 16M ، MP3 128

+ البته این موسیقی رو پیشنهاد نمی کنم بلکه در واقع فقط برای خالی نبودن عریضه گذاشتمش اینجا :)

من خود آن سیزدهم

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

 

خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم

 

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

 

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم

 

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

 

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

 

"استاد محمدحسین شهریار"

 ----------------------------------------------------------

 پی نوشت:

 گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی، خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد و تا سن 47 سالگی به پای عشق جوانی اش ایستاده و مجرد ماند!. ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺑﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ زیبا ﺭﺍ ﺳﺮود

++ این شعر استاد شهریار توسط محسن چاوشی در آلبوم "من خود آن سیزدهم" خوانده شده است. (ترک 7)

----------------

27 شهریور ماه، سالروز درگذشت استاد شهریار و «روز شعر و ادب فارسی» گرامی باد.