کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

به بدرقه ات

به بدرقه ات

من آب ریختم

و هنگامى که رفتنت را تماشا مى کردم

دیدم تمام درختان کوچه

وقتى از کنارشان رد مى شوى

پشت پایت برگ مى ریزند

و تمام پرندگان زمین

وقتى از مقابل شان مى گذرى

پر مى ریزند

 

تو رفتى...

همه تنها شدیم

من

درخت ها

پرنده ها ...

 

"علیرضا روشن"

 

برگرفته از کانال: دیوارنامه

@DivarNaMeH1358

لب بر لبت

لب بر لبت
چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگى
که درخت شوى
که رفتن اگر بخواهى
نتوانى!
که بمانى...

 

"علیرضا روشن"

 

(شعر کامل در ادامه مطلب)

   ادامه مطلب ...

نام تو

در صدا کردنِ نام تو

یک "کجایی؟" پنهان است...

یک "کاش می بودی"

یک "کاش باشی"

یک "کاش نمی رفتی"

من نامِ تو را

حذف به قرینهء این همه دلتنگی و پرسش

صدا می زنم ...

 

"علیرضا روشن"


عطر تو

عطر توست در هوا...

می‌آیی

یا رفته‌ای؟؟؟

 

"علیرضا روشن"

دستگیره در را که می گیری

دستگیره در را که می گیری
پرنده ای بال می گشاید
پلنگی خیز بر می دارد
نهنگی باله می جنباند
کودکی برای اولین بار
روی پا می ایستد
تا بروند
مانندِ تو
که دستگیره در را گرفته ای.

"علیرضا روشن"

منم درختی که ...

منم

درختی که

برگ هایش را ریخت

تا تو

ماه را
از میان شاخه هایش

تماشا کنی.

"علیرضا روشن"


 

شعرهای من

در شعرهای من
ممکن است

ماه، راه شود
و کوه، دریا
اما درد
کماکان

همان است که بود.


"علیرضا روشن"

-----------------------------------------------------

 

+ بادبادک بالا رفت... قرقره از غصه لاغر شد!

پرنده ای که نمی خواهد بپرد

برای پرنده ای

که نمی خواهد بپرد

وزنه ای ست بال،

که بر تن

سنگینی می کند.

 

"علیرضا روشن"

 

منبع:

http://just-poem.blogfa.com

صورتم را به دو دست بگیر

منم اناری در هنگامه ی ِ پوسیدن !
تا دورم نینداخته اند
صورتم را به دو دست بگیر
و لب هایم را بمک !
 

"علیرضا روشن"

------------------------------------------------------------------


دریاچه چیتگر، بهمن ماه 1393


------------------------------------------------------------

پیشنهاد موزیک:

دانلود آهنگ "داغ اون روز" شهرام شکوهی


دلتنگی

دلتنگی خیابان شلوغی‌ست

که تو در میانه‌اش ایستاده باشی

ببینی می‌آیند

ببینی می‌روند

و تو هم‌چنان ایستاده باشی.

 

" علیرضا روشن "


از کتاب: «کتابِ نیست» / نشر آموت / چاپ ششم، 1392

"کتاب برگزیده جایزه شعر مقاومت، آندره ورده ( (Andre Verdetفرانسه، 2013"


به خودت نگیر

به خودت نگیر شیشه‌ی پنجره
تمیزت می‌کنند
که کوه را بی‌غبار ببینند 
و آسمان را بی‌لکه

به خودت نگیر شیشه
تمیزت می‌کنند که دیده نشوی!

 

"علیرضا روشن"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://angst.persianblog.ir/