پنج بوسه ، برای پنج سر انگشت تو.
می میرم این درنگ را
از انگشتانت بوسه ی سرخ ، فرو می چکد
و تو ، چون موسی ،
از دریا خواهی گذشت
نهی پای و برهنه بازو .
تدبیر می جویم
و این کلاف
بر دیوار اتاقم
تندیسی از
«مبادا» ست.
تو را می جویم ، چونین معجزه ی دستانت
به بارگاهت
که مرا بارده
که هیچ چیز ، چیزی به زیبایی تو نیست
و زیبایی تو ، هیچ چیز را نمی ماند
مرا بخوان
به تبرّک معجزه ات.
"فرخ تمیمی"
باغ ها را به تماشای شکوه آتش ، می خوانَد
و سرانگشت تو
ابهام اشارت را
می شکوفاند
آن دم که ، به سنگ
حشمت خواندن و گفتن می آموزد.
چشم من می شنود
غنچه هایی که بر این پرده ، شکوفایی را ، می خوانَد
می توانی تو
و من می دانم
با سرانگشت ظریف
آنچه در من جاری است:
- خون آهنگین را -
بنوازی با عشق .
می توانی تو
و من می دانم
می توانی که به من دوستی دستت را هدیه کنی.
"فرخ تمیمی"
از مجموعه: از سرزمین آینه و سنگ
منبع: وبسایت رسمی فرخ تمیمی
با اولین شکوفهی هر سال،
در دشت چشمهای تو،
بیدار میشود: باغ پر از شکوفهی اندیشههای من .
در دشت چشمهای تو - این دشتهای سبز -
هر باغ شعر من
پیغام بخش جلوهی روزان بهتریست
.
هر غنچه،
هر شکوفه،
هر ساقهی جوان،
دنیای دیگریست .
ای سرزمین پاک
من با پرندگان خوش آوای باغ شعر
در دشت چشمهای تو ، سرشار هستیام
.
من با امید روشن این باغ پرسرود
در خویش زندهام .
دشت جوان چشم تو ، سبز و شکفته باد
.
"فرخ تمیمی"
از مجموعه: سرزمین پاک
-------------------------------------------------------
زندگی نامه فرخ تمیمی:
فرخ تمیمی در 11 بهمن ماه 1312 خورشیدی در نیشابور زاده شد. در 23 اسفند ماه 1381 به دلیل ایست قلبی در تهران درگذشت و در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد . یادش جاودان .
وبسایت رسمی شاعر: