کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

نگران نباش زخمم عمیق نیست - نیلوفر لاری پور

نگران نباش
زخمم عمیق نیست

تو که باید عادت داشته باشی

به زخم زدن
به مرهم گذاشتن

به تسلا دادن

اگر می دانستم

بعد از هر زخمی که می زنی

همپای من اشک می ریزی

و در آغوشم می گیری

خنجرت را خودم صیقل می زدم!

و با تمام آن چه برایم مانده

در آغوشت می گرفتم

تا اشکهایمان یکی شود و بعد...
خنجر را تا دسته در قلبت فرو می کردم!

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: اگر تا هفت بشماری...

تحمل من ساده نیست - نیلوفر لاری پور

تحمل من ساده نیست

گاهی گربه ای می شوم

که در اتاق در بسته ای گیر افتاده است.

گاهی بادبادکی که تمام آسمان را

به آخرین حلقه ی دنباله اش سنجاق کرده اند
یا رعد و برقی
که تنها درخت ایستاده در بیابان را
دو نیم میکند
اما بیشتر روزها
زنی هستم که درد و غرور را به هم گره می زند
تا بی تفاوتی نگاهت را

نا امنی آغوشت را
و واقعیت حضور مرزی که

برداشتنی نیست را تحمل کند.
تحمل من ساده نیست.
اما تحمل تو
غیر ممکن.
و من چرا هنوز این غیر ممکن را...
دیوانگی ست؟
نیست؟

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: اگر تا هفت بشماری...

پروانه

به من فکر کن

قبل از خواب

در لحظه های مکاشفه

در آخرین ثانیه هشیاری

بگذار پروانه ای که روی شانه ات نشسته

عطر گیسوان مرا نفس بکشد

در آن سوی مرزهایی که

بین ما فاصله انداخته

...

قبل از خواب

مرا با چشم های دیروزم

به یاد بیاور

با همان خنده ها

و رنگین کمانی که

در رگ هایم جریان داشت

 

هر شب

در لحظه مردد بین خواب و بیداری

پروانه ای روی شانه ات می نشیند

که از روی گیسوان من برخاسته.

 

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: بی من فروغ نخوان


مرا ادامه بده

مرا ادامه بده

تا این جاده به آخر برسد

بگذار مِه روی گیسوان من بنشیند

روی لب های تو

روی خاطرات ما

حتی اگر همین فردا

آلزایمر بگیریم

امروز را زندگی کردیم

ای کاش سفر انتهای جهان بود

تا کسی در من مدام نگران نباشد

که باید برگردیم.

آیا روزی دوباره به امروز باز خواهیم گشت؟

چرا همیشه تو را باور می کنم

وقتی هنوز

دروغ های دیروزت را از یاد نبرده ام!

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: بی من فروغ نخوان / نام شعر: مه


مرغ عشق

تو تمام منی
من تمام اندوه سالخورده زنان سرزمینم
که از سر ناچاری
ردپای عشقشان را در فال‌ها دنبال می‌کنند
شاید روزی برگردد
شاید دوباره مرا بخواهد
شاید مرغ عشق‌ها
و قهوه‌ها
و تاروت‌ها
یک بار راست بگویند

ولی هیچ مردی
هیچ وقت به آغاز قصه برنگشت
به لبخندم اعتماد نکن
زخمی با من است
که با هیچ دروغی درمان نمی‌شود
تا روزی که هنوز
زنان غمگینی هستند
که با صدای زنگ تلفن
بغض می‌کنند.

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: بی من فروغ نخوان



ناشکیبا

به همین دلخوشم

که هنوز دلواپسی هایم را بلدی

وقتی دلم می گیرد

بی آن که بگویم پنجره را باز می کنی

وقتی باران می بارد

در لیوان خودت برایم چای می ریزی و

پرده را کنار می زنی

برای دست هایم نگرانی

وقتی می لرزد و سکوت می کند و

نگاهت را با بی قراری ام هماهنگ می کنی.

من همین را در تو می پرستم

که اگر بخواهم عکس روی دیوار را بر می داری

حتی اگر لبخند سحرانگیزت را قاب گرفته باشد.

تو خوب می دانی

جز من کسی نباید اسیر جادویت باشد

به من فرصت بده

تا در کنار تو ناشکیباترین عاشق جهان باشم.

 

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: بی من فروغ نخوان


بوی لیموی تازه

تو را در کدام خاطره جا گذاشتم

در کدام کنج دلم پنهانت کردم

که پیدایت نمی کنم

حتی در این شب

که بی تابم

گیسوانت را نفس بکشم

بیا دوباره به همان خانه برگردیم

که چراغش را روشن گذاشتیم

و پنجره اش باز بود

رو به بهارنارنج همان اتاق

که تو را در آن شناختم

تا خودم را فراموش کنم

آن روزها

چقدر برای پرواز آسمان داشتیم.

آن قدر ترا نفس می کشم

تا پیدایت کنم

دست های تو هنوز

بوی لیموی تازه می دهد.

 

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: بی من فروغ نخوان


در من کسی هنوز دنبال تو می گردد

در من کسی هنوز دنبال تو می گردد

دنبال رد سرانگشتانت

بر بی قراری گونه هایم

که مثل قرص نعنا

خنک و تند و بی پروا بود

و چشم هایت

که طعم عسل می داد

و عطر فروردین بود

این ها فقط تو بودی...

 

آن قدر دوری

که پیش از رسیدن رؤیایت

به خواب من

صبح شده

بی خداحافظی رفتی

بی سلام برگرد

انگار هیچ اتفاقی نیفتاده

فقط نگاهم کن

شاید دوباره عاشقم شوی.

 

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: بی من فروغ نخوان / نشر: فصل پنجم /  چاپ اول: 1395


مثل بوسه ی پیش از خداحافظی

مثل بوسه ی پیش از خداحافظی

تکلیفت روشن نیست

من چقدر ساده ام

که هنوز فکر می کنم

روزهای آخر پاییز

تمام طلسم ها باطل می شود

و تو مرا فتح خواهی کرد.

 

هنوز بوی عطرت را دوست دارم

هوای مرددِ لبخندت را

و این همه سال را

که در هر نگاه گذرا

رازی را کشف کردیم

که جز من و تو

همه از آن بی خبرند.

 

شاید برای پرسه زدن با تو

زمستان فصل بهتری باشد

اگر فراموش نکنی

من

ادامه ی خواهشی گم شده ام

که یک روز به آغوشت

باز خواهم گشت.

 

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: بی من فروغ نخوان / نشر: فصل پنجم /  چاپ اول: 1395


اسفند که عاشق شوی

اسفند که عاشق شوی
سال را با بوسه تحویل می کنی
حتی اگر سال نو،
نیمه شب از راه برسد

شاید تلفنت
عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند
کسی با یک سلام
قبل از سپیدهء سال بعد
دیوانه ات کند
اسفند که عاشق شوی
تمام دروغ ها را باور می کنی
و دلت غنج می زند.

می دانم که در روزهای آخر سال
دسته کلیدت را گم می کنی
گوشی ات را جا می گذاری
و احساس می کنی که کسی
با لحن عاشقانه من
صدایت می زند.

تو عاشقم بودی
در اسفندی که هرگز
از تقویمت پاک نمی شود.

"
نیلوفر لاری پور "

وقتی قرار است بروی

وقتی قرار است بروی، دل دل نکن ...

منتظر نمان  

هیچ اتفاقی ماندگارت نمی کند.

وقتی قرار است بروی، حتما دل شوره هایت را مرور کرده ای

یادگاری هایت را، بغض های پشت سرت را ...

یا می روی بی آنکه یادت بیاید کوچه هایی را که قدم زدیم 

و باران هایی که بر سرمان بارید 

و چراغ قرمز هایی که هنوز نمی دانم چرا دوستشان داشتیم.

بهانه برای رفتن زیاد است 

این ماندن است که بهانه نمی خواهد

این ماندن است که دل می خواهد

شهامت می خواهد، عشق می خواهد ...

 

حالا هی تو بگو باید بروی، اصلا همه دنیا را جاده بکش

بگو که عشق به درد شعرها می خورد 

و من می ترسم از کسی که دیگر 

حتی شعر هم قلبش را نمی لرزاند

کسی که می داند به غیر از من ، کسی منتظرش نیست

اما دلش، هوای پریدن دارد ...

 

وقتی قرار است بروی، حتی به آیینه نگاه نکن

شاید چشم های کسی که روبروی تو ایستاده 

منصرفت کند از رفتن

شاید نم اشکی ببینی، غباری، 

خیالی دور در آستانه ویران شدن

شاید ناخودآگاه در آینه لبخند بزنی 

و به تصویر دیرآشنای محصور در قاب بگویی: سلام ... 

شاید هنوز روح کودکانه ات از گوشه ای سرک بکشد 

و نگران باشد که مبادا فراموشش کنی ...

 

تو لبخند بزن !

من غربت پشت آن لبخند را خوب می شناسم

نمی گویم نرو

اصلا مگر چیزی عوض می شود؟!

فقط یک والله خیرالحافظین می خوانم 

و به چهار جهت فوت می کنم ... 

 

حتی اگر دیگر نبینمت، 

هر شب به خوابت می آیم 

تا به یادت بیاورم که بی خداحافظی رفتی ...

 

"نیلوفر لاری پور"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://nice-poem.persianblog.ir

سورپرایز

بیا یک ماه عاشق هم شویم.
بعد، دوباره به سر کار خود بر می گردیم.
و فقط به هم سلام می کنیم.
مثل دیروز.

اگر موافقی..
وقتی همه به خانه شان برگشتند؛
حوالی همین پرسه های هر روزه
منتظرم بمان....
من
معنای این نگاه مردد را،
نمی فهمم.
لطفا
یک بار دیگر،
در لحظه ای که نمی دانم؛
با بوسه ای
مرا غافلگیر کن.

"نیلوفر لاری پور"

از کتاب: اگر تا هفت بشماری...

نگاه تو

...
نگاه تو
نقش مرا در عاشقانگی ام
انتخاب می کند
زنی که بین مادر و معشوقه
... مردد است

تو باشی
دیگر چه فرقی می کند؟


می توانی
کودکانه بهانه بگیری
یا بگذاری
مردی بی قرار را
در آغوشت پیدا کنم
مردی که با تمام وجود
دلش برای آن غیرممکنی
که در من دیده و از دست خواهد داد
تنگ می شود.

"نیلوفرلاری پور"

من به خیانت عادت ندارم

می خندم.
تو مست میشوی.
حتی با یک فنجان قهوه
که از خطوط ته آن خبر نداری.
می خندم
با اینکه می دانم
تمام خطوط موازی از ته فنجان من می گذرند.
تو، سرخی جا مانده بر لب فنجانم را می بوسی.
احساس می کنم
آن اتفاق ناگزیر
افتاده است.
پیش از آن که تو شمع روشن کنی
عود بسوزانی
یک دنیا بوسه حرامم کنی
با چشمانی که بین عسل و فروردین مردد است؛
برایم فال فروغ بگیری

من به خیانت عادت ندارم
اما مگر می شود به این لحظه گفت: نه؟

"نیلوفر لاری پور"


مرا در آغوش بگیر

ساده به دستت نیاورده بودم،
که یک روز
بغضم را همسفرت کنم،
چمدانت را به دستت بدهم؛
و به خدا بسپارمت.
ساده به دستم نیاورده بودی،
که از سر ایوانت بپرم...
به روی خودت نیاوری،
و دیگر
هیچ گاه،
روی هره برف گرفته،
برایم خورده نان نریزی.

برو
ولی نگو مرا نمی شناسی.
سایه واژه هایم،
همیشه بر سر اندوه توست.
وقتی هنوز
نیمه های شب،
از خواب می پری؛
و نمی دانی
گنجشکی
که روزی عاشقت بود
چرا در سینه ات بال بال می زند؟

چمدانت را برندار؛
قبل از رفتن،
مرا در آغوش بگیر.

"نیلوفر لاری پور"

هنوز

فردا باید بروم
تکلیف بوسه هایم را روشن کنم
بروم و عطرهای جامانده روی پیراهنش،
شاخه گل خشک شده اولین دیدار
و رد انگشتانش بر شقیقه ام را
به باد گرم شهریور بسپارم
و برگردم

تا فردا راهی نیست
فقط چند ساعت،
که با آرام بخش می گذرانم
کابوس های سور رئال
یا رویا های احمقانه می بینم

فردا باید بروم که تمامش کنم....
ولی از غروب در این فکرم که چه بپوشم،
چه عطری بزنم که او دوست داشته باشد
*
احمق، من هنوز دوستت دارم!
برای فردا فکری بکن...

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: اگر تا هفت بشماری...

 

جاودانه

...

چشم‌هایت را می بوسم

می دانم

هیچ کس

هیچ گاه

در هیچ لحظه ای از آفرینش

آنچه را که من

در گرگ و میش نگاه تو دیدم

نخواهد دید

چشم هایت را می بوسم

و زیر بارانی از واژه های تکراری

تازه می شوم

 

بعدها

کسی دفتر شعرم را پاره می کند

نام تو

همه جغرافیای رنج مرا طی می کند

و تو جاودانه می شوی

 

بیهوده در انتظار منشین

هرگز برای رفتنت

مرثیه نخواهم گفت...

 

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: اگر تا هفت بشماری...

نشر فصل پنجم / چاپ اول، بهار 1393

اعجاز

هزار سال هم بگذرد

نگاهت،

غافلگیرم می کند

تو در هر لحظه

هزار اتفاقی

 

پاداش تمام صبوری هایم

تویی که گاهی فاصله این بوسه

تا آن دیدارت،

آنقدر زیاد است

که من باز هم دست و پایم را گم کنم

و خیال کنم که اولین بار است

و این تمام زیبایی عشق است

 

بودنت برای من،

معجزه نیست

اما این که گاهی

به موازات خواستنم،

آغوش می گشایی

و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛

جان می گیرد

اعجاز واپسین است.

 

همیشه یک گام فاصله

یا هاله ای از غرور و ابهام؛

یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست

کاری می کند

که تو در هر لحظه

هزار اتفاق باشی

 

مگر می شود

تو را دید

و به معجزه، ایمان نداشت!؟

 

"نیلوفر لاری پور"

 

از کتاب: اگر تا هفت بشماری...

نشر فصل پنجم / چاپ اول بهار 1393


  


درباره شاعر:

نیلوفر لاری پور، شاعر، ترانه سرا و روزنامه نگار، متولد 27 مرداد ماه 1349 ، لیسانس ادبیات. کار ادبی خود را از سال 1368 با نویسندگی در گروه کودک رادیو شروع کرد و سپس زیر نظر اساتیدی چون ساعد باقری، مرحوم حسن حسینی، محمدرضا عبدالملکیان و سهیل محمودی سرودن شعر را ادامه داد. ترانه های ایشان با صدای بیژن خاوری، زنده یاد ناصر عبداللهی، شادمهر عقیلی، علی لهراسبی و ... اجرا شده است.

خانم لاری پور این روزها، نویسندگان برنامه پربیننده تلویزیونی رادیو هفت را سرپرستی می‌کند.

نیلوفر لاری پور که پیش از این مجموعه ترانه های خود را به نام های «چهل بسم الله» ، «آلزایمر»، «زیبای اساطیری» و «خاکستری تر از همیشه» به چاپ رسانده بود این بار برای اولین بار مجموعه اشعار سپید خود را توسط انتشارات فصل پنجم منتشر کرده است.


 

وبلاگ شاعر:

http://niloufar-laripour.persianblog.ir/