کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ماهرویا روی خوب از من متاب - سعدی

ماهرویا روی خوب از من متاب

بی‌خطا کشتن چه می‌بینی صواب

 

دوش در خوابم در آغوش آمدی

وین نپندارم که بینم جز به خواب

 

حیف باشد بر چنان تن پیرهن

ظلم باشد بر چنان صورت نقاب

 

بامدادی تا به شب رویت مپوش

تا بپوشانی جمال آفتاب

 

"سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

زین پس آن چشم ندارم - اوحدی مراغه ای

زین پس آن چشم ندارم که مرا خواب آید

مگر آن شب که در آغوش و کنارم باشی

"اوحدی مراغه ای"

متن کامل شعر در ادامه مطلب

  

ادامه مطلب ...

کنار من باش - نیکی فیروزکوهی

کنار من باش
حتی اگر بهار نیاید
حتی اگر پرنده‌ای نخواند
حتی اگر زمستان طولانی
اگر سرما نفس گیر
حتی اگر روزگارمان پر از شب
پر از تاریکی‌
باز یکی‌ با نفس هایش
عشق را صدا می‌‌زند

دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من
بیا بودن را اراده کنیم
بیا از سرانگشتان این احساس آویزان شویم
لبریز و مست
تاب بخوریم
دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من
بیا شگفتی دوست داشتن را
به سینه هامان بسپاریم
بیا ساده باشیم
ساده باشیم و عاشق.

"نیکی فیروزکوهی"

عطر خوش گیسوان تو - نیکی فیروزکوهی

آیا باید در آغوش تو جای می‌‌گرفتم

و آرزو می‌‌کردم

همان جا

همان لحظه

آغشته به عطرِ خوشِ گیسوانِ تو بمیرم؟

آه نازنینم

در آغوش تو جای گرفتم

همان جا

همان لحظه

مرا خوش تر آن بود

از عطر خوش گیسوانت

جانی دوباره بگیرم.

"نیکی فیروزکوهی"

مرا تنگ در آغوش بگیر - ژاک پره ور

مرا تنگ در آغوش بگیر
و ببوس
بوسه ای طولانی
حالاببوس مرا
که فردا دیر است
زندگی همین لحظه هاست
همه چیز از جریان خواهد ایستاد
از گرما ، از سرما
منجمد می شود ، خاموش می شود
هوا کم می آورد
اگر تو به بوسیدن ام خاتمه دهی
گمان کنم خاموش مرده باشم.

"ژاک پره ور"

منبع: https://sheromehr.ir/

+ ژاک پره ور ( یا پروه یا  پرِوِر) (Jacques Prévert) ‏ (1900-1977) شاعر و فیلم‌ نامه‌ نویس فرانسوی بود.

مرا جوری در آغوش بگیر - نزار قبانی

 مرا جوری در آغوش بگیر

که انگار فردا می ‌میرم.

و فردا چطور؟

جوری در آغوشم بگیر

که انگار از مرگ بازگشته ‌ام.


"نزار قبانی"

بدون آغوشت - مریم قهرمانلو

آنجا را نمی‌دانم

اما اینجا بی تو،

بدون آغوشت

خیابان به خیابان،

برگ به برگ

پاییز به شدت دارد اتفاق می‌افتد...


"مریم قهرمانلو"


برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

 


ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ - نفیسه سادات موسوی

ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟

ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ

ﺗﻦ ﺗﻮ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ،

ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ!

"ﻧﻔﺴﯿﻪ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﻣﻮﺳﻮﯼ"

متن کامل شعر:  

ادامه مطلب ...

دست با دوست در آغوش-شهریار

دست با دوست در آغوش

نه حد من و توست

منم و حسرت بوسیدن خاک پایی...

 

"شهریار"


ماه دوست داشتنی من-4-زهره غفاری

ماه دوست داشتنی من!
از هیجان نمی دانم چگونه آمدنت را بنویسم
باورم نمی شود صدای پای آمدنت می آید
بعد از این همه دلتنگی،

در میان این همه غبار،

آمدنت دلم را خوش پوش کرده است
واژه ها هم در این لحظات در پوست خود نمی گنجند و

پناه آورده اند به آرامش

و مرا دوباره به ضیافت آغوش تو نوید می دهند

 

"زهره غفاری"


سرگذشت

از او پرسیدم:

مگر تو در کجای این جهانِ هستی زیسته ای،

که هیچ کسی از سرگذشت تو خبر ندارد؟

کمی سکوت کرد...

به آرامی گفت:

«در آغوش کسی که

فکر می کردم دوستم دارد!»

 

"علیرضا اسفندیاری"

از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

در آغوشم بگیر

حرف نزن

فقط محکم در آغوشم بگیر

مثل آب، آهن گداخته را ...

نترس!

این شاعر

نه از تو دزدانه ناخنک می زند

نه به عطر زنانه ات فکر می کند

نه حتی مثل کودکان گرسنه

به دنبال پستان دایه اش می گردد!

شاعر که باشی

غریزه در تو صلب می شود!

و فقط محبت و آرامش است

که هر صبح یک فنجان گرمت می کند!

 

"امیر ارسلان کاویانی"

 

دلنوشته: سهم من از سکوت، یک پنجره رو به دیوار نیست، یک آغوش بی شائبه است!

 

برگرفته از وبلاگ: چای تلخ

http://chaayetalkh.blogfa.com/

آغوش تو آدم را پرنده می کند

به تو فکر می کنم و

بی اختیار لبخند می زنم

تو منظره ی همان دشتی

که بارها سرتاسر رویاهایم را

دیوانه وار در آن دویده ام

 

پروانه ها

از گلوی تو پرواز می کنند

صدای قلبت

صدای بافتن پیله هاست!

عطرها، دست از سر پیراهنت بر نمی دارند...

 

شبیه زنی خوشبخت دوستت دارم

شبیه زنی که مقابل آینه

گوشواره هایش را می اندازد و آواز می خواند...

 

روی سینه ات به خواب رفته ام و

می دانم از جایم که برخیزم

صدای النگوهایم

صدای بال پروانه هاست...

 

آغوش تو

آدم را پرنده می کند، دشت بزرگ!

آغوش تو

مرا بلند پروازتر می کند...

 

"مهسا چراغعلی"

 

از کتاب: جنگل گریان

 

تو را با یک بوسه

تو را با یک بوسه

تو را با یک بغل انتظار

تو را با تمام دوست داشتن های زنانه ام

به سپیده دم خورشید می سپارم

تو را

به بوسه های مهتابی ات می سپارمت

تو را باید

به انعکاس صدای سکوت آینه سپرد...

با تو باید

فقط به لهجه ی گل های بهاری حرف زد

که در آستین های مردانه ات

پنهان کرده ای...

و من

تمام آغوشم

انتظار می شود

تا تو بیایی

و عطر صدایت را

از گرمای تمام تن تو

بو بکشم...

 

"علیرضا اسفندیاری"


از کتاب: جایی حوالی باران

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

مرا تنگ در آغوش بگیر

مثل یک شعر

مرا تنگ در آغوش بگیر

که هوای غزلم

سخت شبیه تن توست...


"ناشناس"

---------------------------------

پ.ن: این شعر برای "کامران رسول زاده" نیست!! قبلا در همین وبلاگ در دفتر عشق یکی از پستهای رسول زاده  منتشر شده و زیرش خورده بود"ناشناس". متاسفانه مثل خیلی از موارد به دلیل عدم دقت در وبلاگها و کانالها به نام کامران رسول زاده منتشر شده.

http://n-poems.blogsky.com/1395/01/16/post-2534



مثل پیراهنت

چه احوال خوبی ست

مثل پیراهنت

اسیر آغوش تو باشم

 

"امیر وجود"


با من حرف بزن 3

من تمام شهرهای ویران شده ام

سربازهای بسیاری

در چشم هایم شکست خورده اند

و آغوش تو

تنها جای دنیاست

که هنوز دوستش دارم.

 

مرا ببخش که غمگینم

و وقتی می گویم دوستت دارم

گریه ام می گیرد...

مرا ببخش که

فقط می نویسم

و کاری از دستم بر نمی آید!

 

"مهسا چراغعلی"

 

از کتاب: جنگل گریان / بخشی از شعر بلند 13


گرماى مردادىِ تنِ تو

گرماى مردادىِ تنِ تو

نفسِ هرکسى را مى گیرد

و منم

چه عاشقانه گرم مى شوم

مى سوزم

و دوباره

هر مرداد

عاشقت مى شوم انگار...

 

"علیرضا اسفندیارى"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del


تو را در آغوش می گیرم تا زندگی کنم

سخن با تو می گویم

تا کلام تو را بهتر بشنوم

کلام تو را می شنوم

تا به درک خود یقین یابم

تو لبخند می زنی که مرا تسخیر کنی

تو لبخند می زنی

و چشم من به جهان باز می شود

تو را در آغوش می گیرم

تا زندگی کنم

زندگی می کنیم

تا هر چه هست به کام ما باشد

تو را ترک می کنم

تا به یاد هم باشیم

از هم جدا می شویم

تا دوباره به هم برسیم


"پل الوار"

مترجم: محمدرضا پارسایار


برگرفته از کانال

@baran_e_del


پرنده خیال

پرنده های خیالم

سر به بالش وصل تو می سایند...

این زن

به معراج نمی رسد

مگر از سینه ی تو...

 

آغوش که می گشایی

پریان قصه

غبطه می خورند

به بوسه هایی که

به ابریشم تنم می نشانی.

 

"روشنک آرامش"