به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و
برای همین راست می گویم
نگاه کن
با من بمان...
"احمد شاملو"
(از دفتر: هوای تازه)
هنگامی که
خاطره ات را می بوسم
درمی یابم
دیری است که مرده ام
چرا که
لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی
خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی
جدامانده ی من...
"احمد شاملو"
از مجموعه: هوای تازه / غزل بزرگ
-----------------------------------------------------------------
+ با تشکر از بهار عزیز