کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو مثل رویا بودی

تو مثل رویا بودی

که شبی

در من نقش بستی

و به صبح نرسیده تمام شدی

یادت را در دستانم قفل می کنم

و چشم به پنجره‌ی تلخ

خاطرات شیرین دوخته ام

دیگر نه زمان با من راه می آید

و نه زمین مرا به تو می رساند

و باد

باد سرگردان

هر روز از تو نشانی می آورد و می رود

مثل عطر تنت

که همه مرا تسخیر کرده است

دلم تنگ است

و دلتنگی کلمه نمی خواهد...

...

 

"بلور اشرف"

از کتاب: یکشنبه های زوریخ

انتشارات فصل پنجم / چاپ اول آبان 1394

---------------------------------------------------

 

+ نوروز امسال و در سفر شیراز، ورودی پاسارگاد، وارد یک رستوران کوچک شدیم که دیوارهای کاه گلی و فضا و دکور جالبی داشت. روی یکی از طاقچه ها تعدادی کتاب بود که انگار برای مطالعه مشتریان اونجا چیده شده بود و چند کتاب شعر هم در بین کتاب ها بود. کتاب فوق توجه ام رو جلب کرد. این شعر یادگار آن روز هست.

ایده خیلی خوبی بود. کاش که در همه رستوران ها و کافه ها اجرا بشه. خصوصا کتاب شعر که نیاز به زمان زیادی برای مطالعه نداشته و میشه در کمترین زمان حداقل یک یا چند شعر خواند.

وقتی درباره تو حرف می زنم

وقتی درباره تو حرف می زنم

صورتم را دوست دارم.

 

"رسول ادهمی"

تمام دنیا

تمام دنیا

محله‏ ی کوچکی ‏ست

که تو در آن متولد می شوی

و من

میان بازیِ بچه ‏های محله

به عشق تو

پیر می شوم..!

 

"کامران رسول زاده"

-----------------------------------------


دفتر عشق:

مثل یک شعر

مرا تنگ در آغوش بگیر

که هوای غزلم

سخت شبیه تن توست...

(ناشناس)

مستی شراب هفت ساله

مستی شراب هفت ساله دارد

انگور هایش

درخت تاکی

که زیر سایه اش

به من گفتی:

"دوستت دارم"

 

"نرگس نوروزپور"

غریبه

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی دل را

که در بهشت خدا هم غریب بود.

 

"فریدون مشیری"

سفر

سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد

اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد

 من و تو پنجره‌های قطار در سفریم

سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد.

...


"فاضل نظری"

 از کتاب: آن‌ها

 

(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

تو همیشه بی مانندی

وقتی تو
دست من و
ثانیه ها را می گیری
چشم هایم را می بندم؛
یک نوک پا
به دیدن خدا می روم
ناغافل صورتش را می بوسم
و آرام به گوشش می گویم :
چه خوب
که حواست نبود و
این فرشته را روی زمین
برای من
جا گذاشتی...!


"دریا شهریاری"

صفحه شاعر در سایت "شعر نو"



عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی

ترجمه بخش‌هایی از شعر بلند
"عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی
"
---
بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر!؟
زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشک‌های استثنایی...

بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژه های من چون اسب‌های خسته
بر ارتفاعات تو له له می زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست

مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو
ناتوان است!

بیشترین چیزی که درباره گذشته ام باتو آزارم می دهد
این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد
مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی می کنم از تو
برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر و تازه پیشم می آمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم...

اعتراف می کنم

تو زنی استثنایی بودی

و نادانی من نیز

استثنایی بود!

"نزار قبانی"

-ترجمه دکتر یدالله گودرزی (شهاب(

 

+ با تشکر از خانم فتانه سالار برای ارسال این شعر زیبا


خنده های تو

خنده های تو

دل ضربه های فراموش شده ی من است

مجبور نیستی بخندی

مجبور نیستی دلم را

هر بار از جا بکنی

ببین!

خنده های تو مرا پرت می کند توی گردباد دوست داشتن...

من از این گردباد می ترسم

بی زحمت نخند!

لبخند هم نزن!

اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من!؟

خنده های تو بذر شعر است

تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی...

نمی خوانی...

نمی دانی...

لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟

هر چه آتش است

از گور همین شعرهاست!

من نمی خواهم از نو شاعر شوم!

بی زحمت نخند!

 

"مهدیه لطیفی"


خبری می خواهم

نه سراغی...

نه سلامی...

خبری می خواهم...!

 

قدر یک قاصدک

از تو اثری می خواهم...

 

"مهدی فرجی"

-------------------------------------


دفتر عشق:

پیرهن گل دار بپوش
اینگونه بهار با آغوش تو هماهنگ می شود
اینگونه بوسه هایم در آغوش‌ ات گل می دهند
اینگونه آغوش تو بهاری می شود ...

"ناشناس"


کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟

کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟

که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت

 

به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه

هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت

 

تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت

چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت

 

چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست

که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت

 

هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز

به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت

 

دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست

اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت

 

هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟

که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت

 

در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی

نهم جبین وداع و سر سلام به پایت.

 

"حسین منزوی"


پاهایم که رو به راه شود

پاهایم که رو به راه شود،

زخم هایش اگر خوب شود،

دوباره راه می افتم

عشق

مرا از تمام سربالایی های نیامدنت

بالا می برد!

من این پیچ و خم های

به تو نرسیدن را هم

دوست دارم... .

 

"مینا آقازاده"

آغوش تو

آغوشت جایی امن برای بودن
جایی دنج برای خواستن..
جایی مطمئن برای شاعر شدن!
ببین
آغوش تو و
دنیای من تفاوتی با هم ندارند..
فقط قافیه ی هم نیستند!
ولی تا دلت بخواهد ردیفند..

"حامد نیازی"

نوروز منی

نوروز منی تو
با جان نو خریده به دیدارت می دوم
شکوفه های توام من
به شور میوه شدن
در هوای تو پر می کشم.

"شمس لنگرودی"


از مجموعه: ملاح خیابان ها


شادا بهار

شادی هایت را بر صورت من بریز
فروردین من !
و اضافه هایش را پست کن
برای کسی که بهاری ندارد ...

شادا بهار
که دست مرا گرفته نمی دانم به کجا می برد
شادا من
که دست بهار را گرفته به خانه خود می برم ...

"شمس لنگرودی"

پ.ن: این شعر یک شعر ترکیبی هست از دو شعر جناب شمس لنگرودی.

من منتظرِ هیچ اتفاقی نیستم

من منتظر هیچ اتفاقی نیستم!
من،
منتظرِ یک روزِ معمولی‌ام
که تو را معمولی دوست داشته باشم
و تو،
خوش‌ت بیاید.

"افشین صالحی"

مرا ببوس

دلم هواى شکفتن دارد

مرا ببوس 

و 

بهارانم کن...


اسماعیل خویى


بهار تویی

بهار تویی

که می آیی و دستهایم 

شکوفه می دهند ناغافل!

تویی که با تمامِ خستگی

باز هم آرامشی!

باز هزار ستاره ی بی افول

هزار پروانه ی بیقرار 

هزار شوق بی دلیل را

در خلوتِ آغوشِ من میریزی انگار 

بهار تویی...


نیلوفر حسینی

-----------------------------


+ با امید پیوند دل های پر مهرتان به روزهای سبز و زیبای بهار... شادی را همراه با سلامتی برای همه دوستان و همراهان نازنین آرزومندم.

* سال نو مبارک *