کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

‌با من حرف بزن - حمید جدیدی

‌با من حرف بزن!
گلویت تنوری گرم
که گندم را به شکل قرص نان
میان انسان و گنجشک تقسیم می کند
و لب هایت
شمایل پیراهن سرخی ست
که روی بند
زبان باد را می فهمد.

من خسته ام
و خستگی همیشه از پاها رسوخ می کند
وقتی که ایستاده ای
و از پشت سر
برای رفتن آدم ها دست تکان می دهی.

من خسته ام عزیزم،
و "خستگی"
واژه ای است که کارش را بلد است
رنج، کارش را بلد است
قرص ها، کارشان را بلدند
و تنهایی
پنجمین عنصری ست که انسان را می سازد!

بغلم کن و با من حرف بزن،
تا برای روزهای مبادا
استقامت را
به شکل استرلیزه
در پاهایم ذخیره کنم.

"حمید جدیدی"

(برشی از یک شعر بلند)

کنون پرنده ی تو - حسین منزوی

کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ

به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز

 

چنان به دام عزیز تو بسته است دلم

که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز

 

"حسین منزوی"


حسین منزوی

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

-------------------------------------------------------------

 

ادامه مطلب ...

شب است و ره گم کرده ام - حسین منزوی

شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی

مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی!

 

مرا ببین کز خستگی، وز شکوه شکستگی

آینه ای گرفته ام، پیش رویت از پیشانی

 

"حسین منزوی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

------------------------------------------------ 
ادامه مطلب ...

قول دادم 11 - نزار قبانی

بهت قول دادم
که در طول سال با تو عشقبازی نکنم
و صورتم را زیر جنگل موهایت پنهان نسازم
و در ساحل چشمانت به شکار صدف نروم
چگونه من چنین حرف سخیفی بر زبان رانده‌ام؟
در حالیکه چشمان تو منزل من و سرزمین صلح است
و چگونه به خودم اجازه دادم احساسات مرمر را جریحه دار کنم؟
در حالیکه میان من و تو نان و نمک و پیاله‌ی شراب و آواز کبوتر بوده‌ است؟
و در حالیکه تو آغاز هرچیز و پایان شیرین هرچیزی هستی.

"نزار قبانی"

اگر هنوز من آواز آخرین توام - حسین منزوی

اگر هنوز من آواز آخرین توام

بخوان مرا و مخوان جز مرا

که می میرم.

 

"حسین منزوی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

---------------------------------------

ادامه مطلب ...

قول دادم 10 - نزار قبانی

بهت قول دادم
مثل دیوانه‌ها بار دیگر دوستت نداشته باشم
و همچون گنجشک

به سمت درختان بلند سیبت یورش نبرم
و هنگامی که به خواب رفته‌ای

موهایت را شانه نکنم ای گربه‌ی گران‌بهای من
بهت قول دادم

که اگر همچون یک ستاره‌ی پا برهنه بر من فرود آمدی،

بقیه‌ی عمرم را با تو هدر ندهم
بهت وعده دادم جنون سرکشم را افسار کنم
و اما بسیار خوشبختم که من همچنان

به گونه‌ای شدیدا افراطی عاشقتم

کاملا مثل بار اول.


"
نزار قبانی"


با خراب بودن سیبی درون یک جعبه

با خراب بودن سیبی درون یک جعبه 

تمام سیب ها را دور نمی ریزند

اگر در میان آدمها

یک نفر پیدا شد که قدر 

خوبی هایت را ندانست

خوبی هایت را برای دیگران قطع نکن،

آن یک نفر را کنار بگذار.


"ناشناس"

همه مرغان خلاص از بند خواهند - سعدی

همه مرغان 

خلاص از بند خواهند...

من از قیدت 

نمی‌خواهم رهایی!


"سعدی"


برگرفته از کانال

@baran_e_del‌

چشمانت چون رود غم‌هاست - نزار قبانی

چشمانت چون رود غم‌هاست

دو رود آهنگین که مرا با خود می‌برند

به فراسوی زمان ها

دو رود آهنگین و گم گشته

بانوی من!

که مرا نیز گم کرده اند!

و فراتر از آن دو

اشک سیاهی ست

که آهنگ کلامم را جاری ساخته...

چشمانت

توتون و شراب من!

و آن جام دهم که مرا کور می‌کند

بر این صندلی می سوزم

در آتشی که آتشم را می بلعد

ای ماه من!

آیا بگویم که دوستت دارم؟؟

آه! کاش می شد!

من در دنیا چیزی ندارم

جز چشمانت ... و غم هایم

کشتی‌هایم در بندرها گریانند

و بر خلیج‌ها در هم می‌شکنند

چونان تقدیر پاییزی‌ام که مرا در هم می کوبد

و ایمانم را در سینه‌ام

از تو بگذرم؟؟

حالا که قصه‌ی ما شیرین‌تر از بازگشت اردیبهشت است

شیرین تر از گلی سپید

بر سیاهی گیسوان دختر اسپانیایی

 ای ماه من!

آیا بگویم که دوستت دارم؟؟

آه! کاش می شد!

انسانی گمگشته‌ام

بی آنکه بدانم کجای این جهانم

راهم مرا گم کرد

نامم مرا گم کرد

نشانم مرا گم کرد

تاریخم ...

تاریخ؟

من تاریخی ندارم!

فراموش‌ترینِ فراموشانم

لنگری هستم نینداخته!

زخمی به شکل انسان!

چه تقدیمت کنم؟... پاسخ بده!

تشویشم؟ کفرم؟ آشفتگی‌ام؟

چه تقدیمت کنم؟

جز تقدیری که در دست شیطان به رقص آمده

هزاران بار دوستت دارم

اما از من دور باش

از آتش و دودم!

من در دنیا چیزی ندارم

جز چشمانت ... و غم هایم...


"نزار قبانی"


قول دادم 9 - نزار قبانی

بهت قول دادم

که تا پنج دقیقه‌ی دیگر اینجا نباشم

اما کجا بروم؟
خیابان‌ها خیس باران‌اند
به کجا وارد شوم؟
کافه‌ها پر از دلتنگی‌اند
تنها به دریا بزنم؟
در حالی که دریا و قلعه و سفر تویی
اجازه هست تنها ده دقیقه‌ی دیگر،

تا بند آمدن باران پیشت بمانم؟
مطمئن باش بعد از صاف شدن آسمان و

آرام شدن بادها خواهم رفت
و اگر هم نشد به عنوان مهمان

تا صبح پیش تو خواهم ماند.

"نزار قبانی"

دوست داشتن تو - زهره میرشکار

دوست داشتن تو
هر روز، قد می کشد
ببین
این شعر هم برایت
دوباره کوتاه شد...

 

"زهره میرشکار"

حیران - امیر خسرو دهلوى

مردمان در من و بیهوشی من حیرانند

من در آن کس که ترا بیند و حیران نشود.

 

"امیر خسرو دهلوى"

قول دادم 8 - نزار قبانی

قول دادم چشمانت را از دفتر خاطراتم پاک کنم

اما نمی‌‌دانستم با این کار زندگی‌ام را

از صحنه‌ی وجود پاک خواهم کرد
و نمی‌دانستم -با وجود اختلاف کوچکمان-

تو منی و من توام.
بهت قول دادم که دوستت نداشته باشم
وای چه حماقتی
با خودم چه کار کردم؟
من از شدت صداقت دروغ می‌گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم

"نزار قبانی"

از باد مرا بوی تو آمد امروز- مولانا

از باد مرا بوی تو آمد امروز

شکرانهٔ آن به باد دادم دل را

 

"مولانا"


از باد مرا بوی تو آمد امروز - مولوی

قول دادم 7 - نزار قبانی

بهت قول دادم فورا تمامش کنم
اما وقتی دیدم قطره‌های اشک از چشمانت فرو می‌غلتند
دستپاچه شدم
و آنگاه که چمدان‌ها را روی زمین دیدم
فهمیدم که تو به این سادگی‌ها قابل کشتن نیستی
تو وطنی
تو قبیله‌ای
تو قصیده‌ای پیش از سروده شدن
تو دفتری تو راه و مسیری
تو کودکی هستی
تو ترانه‌ی ترانه‌هایی
تو ساز و آوازی
تو درخشنده‌ای
تو پیامبری.

"نزار قبانی"

قول دادم 6 - نزار قبانی

قول دادم که پنجاه بار تو را ذبح کنم
اما وقتی پیراهن آغشته به خونم را دیدم
مطمئن شدم که خودم ذبح شدم
مرا جدی نگیر
وقتی عصبانی می‌شوم...

وقتی از کوره در می‌روم...
وقتی آتش می‌گیرم...

وقتی خاموش می‌شوم
من از شدت صداقت دروغ می‌گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم.

"نزار قبانی"

ای که گفتی جان بده - حافظ

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان

جان به غمم هایش سپردم نیست آرامم هنوز.

 

"حافظ"


ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان - حافظ

با رشته ی زلف توام امشب - هدایت طبرستانی

با رشته ی زلف توام امشب سر راز است

افسوس که شب کوته و این قصه دراز است

 

"هدایت طبرستانی"