از تمام هیاهوی این دنیا
تنها پنجره ای می خواهم
که سالها
در انتظار تو
بر شیشه های مه گرفته اش
آه بکشم...
از: راحله ترکمن
میان این همه تاریکی، پاییز، خاکستر و کلمات مهجور
شادی تا چای عصرانه ادامه پیدا نمی کند!
حتی اگر مثل روزهای نخستین صدایم کنی
باید خیلی ساده باشم
که سراغ باغ را از باد بگیرم
می دانم، می دانم لازم نیست
نام رودی را بدانم تا بتوانم گریه کنم
و تو هیچ وقت نمی خواهی باور کنی
که مرگ سلطنتی ابدی دارد
و ما به احترام او کلاه از سر بر می داریم
و نمی خواهی برایم بگویی
چرا بعد از آمدن پاییز
خوشبختی و چشم های تو نایاب می شود!؟
حالا من چگونه بقعه بایزید را خواب ببینم
وقتی عمر عشق و رویا این قدر کوتاه است!؟
وقتی زمستان زودتر می آید و ما پایان جهان را نمی دانیم
لابد می خواهی بگویی حضور همیشه ی مرگ نگذاشته است
تا میان شب و روز فرق بگذاریم
باشد، این هم بهانه ی دیگری
برای نیامدن صبح از روزنه چشم های تو به خانه من
حالا اشک هایت را پاک کن
تا برایت از نسلی بگویم که کلید خانه اش را گم کرده است
از پاییز، که در روزهای دنیا راه می رود
و از مادرم،
که شب را زیر سپیدی گیسوانش پنهان می کند
تا من نترسم!
از: محمد رضا رحمانی
-------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای محمد رضا رحمانی
++ این چهارمین شعر و دکلمهای هست که از آقای رحمانی عزیز پست میکنم. یکی از یکی زیباتر... پیشنهاد می کنم که این دکلمه زیبا رو هم حتما دانلود کرده و گوش کنید.
+++ جا داره که باز هم از خانم مریم نوربخش برای معرفی این شاعر و ارسال دکلمهها تشکر و قدردانی کنم.
بیا پشت یک
میز بنشینیم
هر دو مسلح
به دفتر و قلم
تو
اولین لحظه
ای را بکِش که مرا دیده ای
من
عاشقانه ای
می شوم که اولین بار
برایت نوشته
ام.
صدای قناری
گرممان نمی کند
دستت به
کشیدن نمی رود
دستم به
نوشتن نمی رسد.
جناب گارسون
لطفا
شکلات مرا
سر میز دیگری
بگذار
عاشق که شدم
بر می گردم.
از: اعظم
کمالی
+ با تشکر از خانم بهاره برای ارسال این شعر زیبا
خوبم...
درست مثل
مزرعه ای که
محصولش را
ملخ ها
خورده اند
دیگر نگران
داس ها نیستم!
از: فریبا عرب نیا
+ با تشکر از خانم هلیا برای ارسال این شعر زیبا
---------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
تنها منظره ای که
پریشانی اش
لذت بخش است
تصویرِ ی است
از
گیسوانِ تو
در باد .
"منبع: نت"
ای کاش حواست نباشد
از خانه بیرون بزنی
من به کوچه بیایم و
به باران فکر کنم
و تو روزنامه ات را
روی سرت بگیری
من تمام کوچه را بدوم
و کمی چتر
تعارفت کنم
حتما مسیرمان یکی ست
حالا که مقصد تویی!
از: سمانه سوادی
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!
تکرار...
از: قیصر امین پور
برگرفته از وبلاگ:
شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان !
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پر پر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم.
سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند.
طلسم شکسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته.
او را بگو
تپش جهنمی مست !
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام.
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.
از: سهراب سپهری
مجموعه: زندگی خوابها
بانو!
تو هم باید از این همه بهار ، که می آید و بی تأمل می گذرد
از این همه تابستان
که ترانه و اثر را به خاطر ندارد
از این همه تگرگ
که شکوفه و شادمانی را غارت می کند
و این مهتاب پریشان که بر پیشانی ما می ریزد خسته شده باشی
تو هم باید رویاهایت را در 7 سالگی گم کرده باشی
که با آمدن باران گریه ات می گیرد!
بانو!
چرا یک تقویم بی پاییز در همه ی دنیا پیدا نمی شود!؟
چرا در میان شکوفه های بادام هم، باد بال پروانه ها را می لرزاند!؟
چرا ما می ترسیم در روشنایی دنیا راه برویم!؟
چرا تو در تن پوش بهاریات نیستی بانو!؟
دلواپس تو نیستم
به خاطر بارانی که می بارد...
از: محمد رضا رحمانی
-----------------------------------------------
دانلود دکلمه زیبای "دلواپس تو نیستم" با صدای محمد رضا رحمانی
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / مانی رهنما / محصول 1385 / آهنگساز: پیروز ارجمند
-------------------------------------------------
+ شعرهای آقای محمد رضا رحمانی منو بیاد اشعار دل انگیز نرودا میندازه! و حتی بار اول که دکلمه ها رو گوش دادم احساسم این بود که شاعر این اشعار، نرودا هست. اشعار قوی و بسیار زیبایی گفته آقای محمد رضا رحمانی برای این آلبوم. در عجبم از گمنامی این شاعر! شاید هم "هرچه درخت پربارتر، افتاده تر".
به ع.م
که گفت: منتظر بهارم...
تو چشم به راه بهار بودی
من نشسته بودم روی پله ها
گلدان ها را رنگ می زدم
سبز
سرخابی
نارنجی
آبی
فکر کردم این رنگ ها چیزی به یادت آورده اند
چیزی شبیه گذشته ای شیرین
نمی دانم
شاید باز می خواستی صدایم کنی
با دستهایت... تنم را آتش بزنی
با دستهایت
تار به تار موهایم را ببافی به رویاهایی نزدیک تر
به همین لحظه
که کنار حوض قدم می زنی
و من گلدان ها را رنگ می کنم.
از: فرناز خان احمدی
وبلاگ شاعر: "ترنج نامه"
+ با تشکر از لیلا ی عزیز برای ارسال این شعر زیبا
آب؟
بگو آب
و من روی تنت باران ببوسم
برو!
هرجا که میخواهی برو
اما
دورتر از یک نفس نرو
آتش؟
بگو آتش
و من کف دستهام را
روی پوستت شعله ور کنم
کلمات را مثل گلبرگ
زیر پای تو میریزم
که راه گم نکنی
و بر کاغذم بمانی
رحم؟
تو بگو رحم کن
من خدا را بین نفسهای تو
به التماس میاندازم
یاس به نخ میکشم
کلمات را
به گردن تو میآویزم
که بوی من
خوابت را حرام کند
از ندیدنت هی میمیرم
به امید دیدنت
هی نو به نو
زنده میشوم
تنها یک میز برای من بخر
همین
و نان
جوهرم که تمام شد
مرا هم ببر دلم باز شود
در بازار پرندگان
بعد بیا روی میز بخواب
ببین چه داستانی مینویسم
از آن ملافهی سفید
و اندام تو
چه انتظار بیهودهای است خورشید
که تو را
به دستانم
هدیه نخواهد داد!
بوی نارنج میدهی
عشق من!
بهار میآیی
یا پاییز میرسی؟
حالا که در آغوش منی
شبها مرا میفرسایند
که بودنت در دستانم
از خیال به خاطره بدل شود
و مرا در نبودنت تجزیه کنند
باز عاشقت شدم
داشتم آهنگی گوش میدادم
که شبیه موهای تو بود
مثل یک جعبه جواهر
که در بیابان به دست آدم دادهاند
نمیدانم باهات چکار کنم
هیچ کس
دگمههای مرا
باز نکرده بود
جز تو
که می بستی و باز میکردی
نمیدیدی دگمهی آستینت
به یقهام دوخته شده
و نگاهت بر لبهام
دال یادم رفته بود یا میم؟
بوسیدن که یادم نمی رود
عشق من!
+ از دل این شعر چند شعر میشود بیرون آورد! ... بیش از یک بار باید خواند!
بانو!
ما میان پریشانی و سالخوردگی
گمشدن دوباره ی جهان را
گریه می کنیم
و این آفتاب بی رمق پاییز
گلوی هیچ پرنده ای را گرم نمی کند
اگرچه، آنقدر مهربان باشد
که تا آمدن شکوفه های سیب
در سبد بماند.
بانو!
هرچه سالخورده تر می شوی
رؤیاهایت شگفت تر می شود
و لبانت، عطرآگین تر
باور کن
مومیایی خاطرات را خاک هم نمی تواند پنهان کند
و من هنوز دلم می خواهد با نوازش نفسهایت
که آغشته ی مهتاب است
به خواب روم
و تو
به نجوا
از گشاده دستی عشق بگویی
از ستارگان گیسو دار
که به ملاقات باران می آیند
از نامیرایی ِ نیلوفر
و هم آغوشی نان و آزادی.
از: محمد رضا رحمانی
---------------------------------------------------
دانلود دکلمه زیبای "مومیایی خاطرات" با صدای محمد رضا رحمانی
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / مانی رهنما / محصول 1385 / آهنگساز: پیروز ارجمند
+ با سپاس فراوان از خانم مریم نوربخش برای ارسال فایل صوتی
++ دانلود یک دکلمه دیگر از محمد رضا رحمانی
+++ از صبح دارم دکلمه های زیبا و بی نظیررررر این آلبوم رو گوش میدم و اشعارش رو تایپ و یا اصلاح میکنم. شعر، موسیقی متن و صدا... همه عاااااالی و بی نظیر. جالب اینکه در یکی دو سایت و وبلاگ نمونه هایی از اشعار این آلبوم رو پیدا کردم که پر بود از ایراد املایی و تایپی و حتی توهم! حیف از این شعرهای زیبا... حق اینه که در تایپ و نوشتنش خط به خط و واژه به واژه وقت گذاشت و بی نقص نوشت. بسیار زیباست. این آلبوم رو باید اورجینالش رو تهیه کرد. واقعا حق شاعر و همه دست اندکاران این آلبوم هست که بجز اجر معنوی اجر مادی و مالی هم از این اثر برجسته ببرند. امید که اینطور باشه و برده باشند.
----------------------------------------------------
نکته: از این شاعر خوش ذوق اطلاعاتی در اینترنت نیافتم! فقط این را بگویم که ایشان را با مرحوم محمد رضا رحمانی (1308-1370) متخلص به مهرداد اوستا اشتباه نگیرید. دوستان اگر اطلاعاتی درباره این شاعر گرانقدر دارند ممنون میشوم در اختیار بنده و خوانندگان وبلاگ قرار دهند.
دوستم داشته باش
مثلِ پدری
که دخترش را
دختری که موهایش را
موهایی که باد را
و بادی که گلهای پبراهنم را
دوست دارد...!
از: سمانه سوادی
لمس نکن
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
به سرزمینی بی رنگ
بی بو ، ساکت
آری...
بگریز و پشت ِ ابدیتِ مرگ پنهان شو
اگر خواستار جاودانگیِ عشقی.
از: حسین پناهی
خستهام
از این که
صدای تو را بشنوم
خیال کنم وهم
بوده
این که هرچی
بخواهم بخرم
می گویم حالا
نه
صبر می کنم
وقتی آمدی
از این اجاق
خاموش
این قابلمه
ها، ماهیتابه ها
این شراب که
هنوز بازش نکرده ام
گیلاس های
خاک گرفته
بشقاب های
دلمرده
این فیلم که
قرار بود با هم ببینیم
متکایی که
سرت را می گذاشتی
خودم که
بهانهجو شده
از انتظار
خسته ام
همینجا نشسته
ام
و فکر می کنم
چه خوب! که
زمین گرد است
عشق من!
می روی آنقدر
می روی که باز
آنسوی زمین
می رسی به من.
چه کاری از من برمیآید؟
وقتی خدا
تمام خودش را
میریزد توی چشمهای تو و
نگاهام میکند...
از: مریم ملک دار
هر گوشــه یِ شهر را
که نگاه میکنی
دِلــی اُفتـاده
انگار ،
بازیِ مرگ آورِ باد
با موهایِ بـازِ تو
نمی خواهد
تمامی داشته باشد ...!
از: محمد رضا صالحی
صدای تو روزنی است به اتاقی
که از ان آوازهای تاریک جهان می آید.
در آغاز فصلها
صدا می کنی و هر بار
هزار پرندهی دور
باز می گردند از جزیره های نا امید
و من
از خوابهای روز باز می گردم
تا در آوازهایت بشنوم
حرفهای از دست رفته را
که از تاریکی گذشت.
از: هیوا مسیح
برگرفته از وبلاگ:
ترجمۀ بوسه های تو
شعرهاییست که
دهان به دهان
نسل در نسل
در هزارۀ تاریخ می پیچد.
از: نیلوفر ثانی
-----------------------------------------------------------
دفتر عشق:
شعر صدای
نفس های توست
وقتی سر بر
سینه ام می گذاری
و کلمات
گورشان را گم می کنند!
"منبع: نت"
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم، زیادت میشود هر دم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم
نه راهست این که بگذاری مرا در خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن، بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی، به گرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم، دم میدهی تا کی
دمار از من برآوردی، نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستم
رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش میباش با حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم، چه باک از خصم دمسردم
"حضرت حافظ"
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام ست
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکّر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام ست
« 20 مهر، روز بزرگداشت حافظ گرامی باد.»
دستهایت را
مثل نوزادی که در جستجوی سینه ی مادرش
با دهان باز
تمام گهواره را
نفس می کشد
دستهای من
خالی اتاق را
به کبودی می رود
وقتی نا امید می شود
از لمس مهربان ترین اتفاقی که
نمی افتد
از چشمهایم...!
از: سمانه سوادی