کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

عشق تو کبوتری سبز است - نزار قبانی

عشق تو
کبوتری سبز است
کبوتری غریب و سبز
ای یار
عشق تو کبوتروار می‌بالد
بر انگشتان من
بر پلک‌هایم.
این کبوتر زیبا
چه سان آمد
از چه زمان آمد؟
ای یار
من فکر نکرده‌ام
و کسی که عاشق شد
فکر نمی‌کند.
عشق تو ـ تنها ـ می‌بالد
چون باغچه‌ها
و چون شقایق سرخ بر دروازه‌ها
چون بادام و صنوبر بر دامنه‌ها
و چون شکر در دل هلو.
عشق تو مثل هواست
ای یار
در برم می‌گیرد
از هر گوشه و کنار.
جزیره عشق تو را
خیال هم دست نمی‌یازد
چون رؤیاست
ناگفتنی… تفسیرناپذیر.
ای یار
عشق تو چیست؟
گل یا دشنه؟
شمعی روشن
طوفانی کوبنده
یا مشیت ناگزیر خداست؟


"نزار قبانی"

درباره شاعر: نِزار قبانی (Nizar Qabbani) (۱۹۲۳–۱۹۹۸) شاعر و نویسنده اهل سوریه بود.

مرا توان تغییر تو نیست - نزار قبانی

مرا توانِ تغییر تو نیست

یا تفسیر تو

باور مکن که توان تغییر زنی، در مردی باشد

و ادعای تمام مردان متوهم باطل است

که زن از دنده‌ی آن‌ها برآمده

زن هرگز از دنده‌‌ی مرد زاده نمی‌شود

اوست که از بطن زن بیرون می‌آید

چون ماهی که از حوض

اوست که از زن جاری می‌شود

به‌سان رودهایی که از سرچشمه

اوست که دورِ خورشید چشمانش می‌گردد

و گمان می‌کند که پابرجای است

بقیه در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

مرا جوری در آغوش بگیر - نزار قبانی

 مرا جوری در آغوش بگیر

که انگار فردا می ‌میرم.

و فردا چطور؟

جوری در آغوشم بگیر

که انگار از مرگ بازگشته ‌ام.


"نزار قبانی"

صد نامه عاشقانه 92 - نزار قبانی

احساس می‌ کنم امروز نیازمندِ آنم که به ‌‌نام بخوانمت
احساس می ‌کنم نیازمندِ حروفِ اسمِ تو هستم
چون کودکی در شوقِ تکه‌‌ای شیرینی
دیرزمانی‌ ست که نامت را بر تارکِ نامه ‌هایم ننوشته ‌ام
خورشیدی بر فراز کاغذ نکاشته‌ ام… که گرمم کند
امروز که پاییز بر من هجوم آورده و روزن‌ هایم را در برگرفته
احساس می‌کنم که باید بخوانمت… که آتشی کوچک بیفروزم
به تن‌ پوشی نیازدارم، به ردایی،
ای تن‌پوشِ بافته از شکوفه‌ی نارنج! جامه‌یِ آویشن ‌بافت!
دیگر مرا توانِ آن نیست که نامت را در گلویم زندانی کنم
نمی‌توانم تو را این‌همه در خود به بند کشم
گُل چه می‌کند با عطرش، گندمزار با سنبله‌هایش، طاووس با دُمش، چراغ با روغنش؟
از تو کجا روم؟ کجا پنهانت کنم؟
مردم در اشاره‌ های دستم تو را می‌بینند، در رنگِ صدایم، در وزنِ گام‌هایم…
تو را قطره‌ ی باران ِ رویِ کُتم می‌بینند
دکمه‌ی طلایِ بر آستینم
کتابی مقدس بر کلید‌های ماشینم
زخمی ازیاد رفته بر گوشه‌ی لبم
و بعد از این‌همه بر این‌ گمانی هنوز که ناشناسی و پنهان؟
از بویِ لباس‌هایم می فهمند محبوبِ منی
از عطرِ تنم می‌ فهمند با من بوده‌ای
از دستِ خواب ‌رفته‌ام می ‌فهمند که تو بر آن خواب ‌رفته‌ای
از امروز دیگر نمی ‌توانم پنهانت کنم
از دست‌خطم می ‌فهمند برایِ تو می‌ نویسم
از شوقِ گام‌هایم می ‌فهمند به دیدارِ تو می‌آیم
از انبوهِ علف بر دهانم می‌فهمند تو را بوسیده‌ام
نمی‌ توانیم، نه نمی‌توانیم ادامه دهیم به پوشیدنِ این لباس‌های بالماسکه
بعد از این، درهایی که به سوی‌شان می ‌رویم نمی ‌توانند ساکت بمانند
و گنجشکان خیسی که بر شانه‌های‌ مان می‌ نشینند، گنجشکانِ دیگر را خبر می‌ کنند
چگونه می‌ خواهی عشق‌مان را از حافظه‌ی گنجشکان پاک کنم؟
چگونه می ‌توانم گنجشکان را مجاب کنم که خاطرات‌مان را منتشر نکنند؟

"نزار قبانی"
از مجموعه: صد نامه عاشقانه / نامه 92
ترجمه: آرش افشار

منبع: وبسایت خانه شاعران جوان

نامه‌ای از قعر دریا - نزار قبانی

اگر یارم هستی کمکم کن
تا از تو دور شوم
اگر دلدارم هستی کمکم کن
تا شفا یابم
اگر می‌دانستم عشق چنین خطرناک است
عاشقت نمی‌شدم
اگر می‌دانستم دریا اینقدر عمیق است
به دریا نمی‌زدم
اگر پایان را می‌دانستم
آغاز نمی‌کردم!
دلتنگت هستم
یادم بده چگونه ریشه‌های عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشک‌هایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب می‌میرد
و اشتیاق خودکشی می‌کند!
اگر پیامبری
از این جادو، از این کفر
رهایم کن
عشق، کفراست پس پاکم کن
بیرونم بکش از این دریا
که من شنا نمی‌دانم!
موجی که در چشمانت جاری ست
مرا به درون خود می‌کشد
به ژرف‌ترین جا
به عمیق‌ترین نقطه!
حال آنکه نه تجربه‌ای دارم
نه قایقی
اگر ذره‌ای پیشِت هستم عزیزم،
دستم را بگیر
که از فرق سر تا نوک پا عاشقم
و در زیر آب نفس می‌کشم
و ذره ذره غرق می شوم
غرق می شو…
غرق…!

"نزار قبانی"

ترجمه: دکتر یدالله گودرزی

(با تشکر از جناب رحمانی برای ارسال شعر)


برای قلبم چه طرحی بریزم - نزار قبانی

برای قلبم
چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را
چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد
تا بعد؟
و حال آنکه
روزی که تو را نبینم
بی نهایت است.

"نزار قبانی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

@baran_e_del

دوست داشتنت - نزار قبانی

دوست داشتنت را
از سالی به سال دیگر
جابه‌جا می‌کنم
انگار دانش‌آموز مشق‌اش را
در دفتری تازه پاکنویس می‌کند

جابه‌جا می‌کنم ...
صدایت
عطرت
نامه‌هایت
و شماره‌ی تلفن
و صندوق پستی ات را

می آویزمشان به کمد سال جدید
و ...
اقامت دائمی در قلبم
را به تو می دهم...

"نزار قبانی"

 

قول دادم 12 - نزار قبانی

بهت قول دادم برنگردم
اما برگشتم
و از اشتیاق نمیرم اما مردم
به چیزهایی بزرگتر از خودم قول دادم
با خودم چکار کردم؟
از شدت صداقت دروغ گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم.

"نزار قبانی"

 

مترجم: ؟

قول دادم 11 - نزار قبانی

بهت قول دادم
که در طول سال با تو عشقبازی نکنم
و صورتم را زیر جنگل موهایت پنهان نسازم
و در ساحل چشمانت به شکار صدف نروم
چگونه من چنین حرف سخیفی بر زبان رانده‌ام؟
در حالیکه چشمان تو منزل من و سرزمین صلح است
و چگونه به خودم اجازه دادم احساسات مرمر را جریحه دار کنم؟
در حالیکه میان من و تو نان و نمک و پیاله‌ی شراب و آواز کبوتر بوده‌ است؟
و در حالیکه تو آغاز هرچیز و پایان شیرین هرچیزی هستی.

"نزار قبانی"

قول دادم 10 - نزار قبانی

بهت قول دادم
مثل دیوانه‌ها بار دیگر دوستت نداشته باشم
و همچون گنجشک

به سمت درختان بلند سیبت یورش نبرم
و هنگامی که به خواب رفته‌ای

موهایت را شانه نکنم ای گربه‌ی گران‌بهای من
بهت قول دادم

که اگر همچون یک ستاره‌ی پا برهنه بر من فرود آمدی،

بقیه‌ی عمرم را با تو هدر ندهم
بهت وعده دادم جنون سرکشم را افسار کنم
و اما بسیار خوشبختم که من همچنان

به گونه‌ای شدیدا افراطی عاشقتم

کاملا مثل بار اول.


"
نزار قبانی"


چشمانت چون رود غم‌هاست - نزار قبانی

چشمانت چون رود غم‌هاست

دو رود آهنگین که مرا با خود می‌برند

به فراسوی زمان ها

دو رود آهنگین و گم گشته

بانوی من!

که مرا نیز گم کرده اند!

و فراتر از آن دو

اشک سیاهی ست

که آهنگ کلامم را جاری ساخته...

چشمانت

توتون و شراب من!

و آن جام دهم که مرا کور می‌کند

بر این صندلی می سوزم

در آتشی که آتشم را می بلعد

ای ماه من!

آیا بگویم که دوستت دارم؟؟

آه! کاش می شد!

من در دنیا چیزی ندارم

جز چشمانت ... و غم هایم

کشتی‌هایم در بندرها گریانند

و بر خلیج‌ها در هم می‌شکنند

چونان تقدیر پاییزی‌ام که مرا در هم می کوبد

و ایمانم را در سینه‌ام

از تو بگذرم؟؟

حالا که قصه‌ی ما شیرین‌تر از بازگشت اردیبهشت است

شیرین تر از گلی سپید

بر سیاهی گیسوان دختر اسپانیایی

 ای ماه من!

آیا بگویم که دوستت دارم؟؟

آه! کاش می شد!

انسانی گمگشته‌ام

بی آنکه بدانم کجای این جهانم

راهم مرا گم کرد

نامم مرا گم کرد

نشانم مرا گم کرد

تاریخم ...

تاریخ؟

من تاریخی ندارم!

فراموش‌ترینِ فراموشانم

لنگری هستم نینداخته!

زخمی به شکل انسان!

چه تقدیمت کنم؟... پاسخ بده!

تشویشم؟ کفرم؟ آشفتگی‌ام؟

چه تقدیمت کنم؟

جز تقدیری که در دست شیطان به رقص آمده

هزاران بار دوستت دارم

اما از من دور باش

از آتش و دودم!

من در دنیا چیزی ندارم

جز چشمانت ... و غم هایم...


"نزار قبانی"


قول دادم 9 - نزار قبانی

بهت قول دادم

که تا پنج دقیقه‌ی دیگر اینجا نباشم

اما کجا بروم؟
خیابان‌ها خیس باران‌اند
به کجا وارد شوم؟
کافه‌ها پر از دلتنگی‌اند
تنها به دریا بزنم؟
در حالی که دریا و قلعه و سفر تویی
اجازه هست تنها ده دقیقه‌ی دیگر،

تا بند آمدن باران پیشت بمانم؟
مطمئن باش بعد از صاف شدن آسمان و

آرام شدن بادها خواهم رفت
و اگر هم نشد به عنوان مهمان

تا صبح پیش تو خواهم ماند.

"نزار قبانی"

قول دادم 8 - نزار قبانی

قول دادم چشمانت را از دفتر خاطراتم پاک کنم

اما نمی‌‌دانستم با این کار زندگی‌ام را

از صحنه‌ی وجود پاک خواهم کرد
و نمی‌دانستم -با وجود اختلاف کوچکمان-

تو منی و من توام.
بهت قول دادم که دوستت نداشته باشم
وای چه حماقتی
با خودم چه کار کردم؟
من از شدت صداقت دروغ می‌گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم

"نزار قبانی"

قول دادم 7 - نزار قبانی

بهت قول دادم فورا تمامش کنم
اما وقتی دیدم قطره‌های اشک از چشمانت فرو می‌غلتند
دستپاچه شدم
و آنگاه که چمدان‌ها را روی زمین دیدم
فهمیدم که تو به این سادگی‌ها قابل کشتن نیستی
تو وطنی
تو قبیله‌ای
تو قصیده‌ای پیش از سروده شدن
تو دفتری تو راه و مسیری
تو کودکی هستی
تو ترانه‌ی ترانه‌هایی
تو ساز و آوازی
تو درخشنده‌ای
تو پیامبری.

"نزار قبانی"

قول دادم 6 - نزار قبانی

قول دادم که پنجاه بار تو را ذبح کنم
اما وقتی پیراهن آغشته به خونم را دیدم
مطمئن شدم که خودم ذبح شدم
مرا جدی نگیر
وقتی عصبانی می‌شوم...

وقتی از کوره در می‌روم...
وقتی آتش می‌گیرم...

وقتی خاموش می‌شوم
من از شدت صداقت دروغ می‌گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم.

"نزار قبانی"

قول دادم 5 - نزار قبانی

قول دادم شب‌ها بهت زنگ نزنم
و وقتی مریض شدی بهت فکر نکنم و

نگرانت نباشم
و بهت گل ندهم
و دستانت را نبوسم
اما شب‌ بهت زنگ زدم
و برایت گل فرستادم
و میان چشمانت را بوسیدم تا سیر شدم
قول دادم که...
قول دادم...
قول...
و هنگامی که خنگی‌ام را فهمیدم، خندیدم.

"نزار قبانی"
مترجم: ؟

قول دادم 4 - نزار قبانی

با کمال خونسردی و خنگی قول دادم
که تمام پل‌های پشت سرم را خراب کنم
محرمانه تصمیم به کشتن تمام زنان گرفتم
و علیه تو اعلام جنگ کردم
و هنگامی که به روی سینه‌هایت اسلحه کشیدم
شکست خوردم
و هنگامی که دستان صلح طلب تو را دیدم
لرزیدم
قول دادم که ...
قول دادم...
قول...
و تمام قول‌هایم دود شدند و به هوا رفتند.

"نزار قبانی"
مترجم: ؟

قول دادم 3 - نزار قبانی

بهت قول دادم

که وقتی موهایت از مقابلم می‌گذرند بی‌تفاوت باشم
اما آن‌گاه که همچون موج شب سر راهم قرار گرفتند

فریاد زدم
قول دادم وقتی که اشتیاق درونم را در هم فشرد،

چشمانت را نادیده بگیرم
اما وقتی دیدمشان که اطرافم را ستاره باران کردند
آه کشیدم
قول دادم که دیگر برایت نامه نفرستم
اما -علی رغم تصمیم- نوشتم
قول دادم در هیچ جایی که تو باشی من نباشم
اما وقتی با خبر شدم که شام دعوتی من هم آمدم
قول دادم که دیگر دوستت نداشته باشم
اما کی کجا و چگونه قول دادم؟ نمی‌دانم
من از شدت صداقت دروغ گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم.


"نزار قبانی"

قول دادم 2 - نزار قبانی

قول‌هایی بزرگ‌تر از اندازه‌ی خودم دادم
فردا روزنامه‌ها درباره‌ام چه خواهند گفت؟
حتما خواهند نوشت دیوانه شده
خواهند نوشت خودکشی کرده
به تو قول دادم ضعیف نباشم ... اما بودم
درباره چشمانت شعر نگویم ... اما گفتم
قول دادم که ...
قول دادم...
قول،،،
و هنگامی که به خنگی خودم پی‌بردم خندیدم


"نزار قبانی"

مترجم: ؟

قول دادم 1 - نزار قبانی

به تو قول دادم

که دوستت نداشته باشم
سپس در برابر این تصمیم بزرگ وحشت کردم
به تو قول دادم که برنگردم
و قول دادم از اشتیاق نمیرم
اما مردم
و بارها برگشتم
بارها تصمیم گرفتم که دست بردارم
اما یادم نمی‌آید دست برداشته باشم.

"نزار قبانی"

مترجم: ؟


نزار قبانی - Nezar_qabbani