کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

مرا توان تغییر تو نیست - نزار قبانی

مرا توانِ تغییر تو نیست

یا تفسیر تو

باور مکن که توان تغییر زنی، در مردی باشد

و ادعای تمام مردان متوهم باطل است

که زن از دنده‌ی آن‌ها برآمده

زن هرگز از دنده‌‌ی مرد زاده نمی‌شود

اوست که از بطن زن بیرون می‌آید

چون ماهی که از حوض

اوست که از زن جاری می‌شود

به‌سان رودهایی که از سرچشمه

اوست که دورِ خورشید چشمانش می‌گردد

و گمان می‌کند که پابرجای است

بقیه در ادامه مطلب  

مرا توان آموختن چیزی به تو نیست

سینه ات دایراه المعارف است

و لبانت خلاصه‌ی تاریخ شراب

راستی که زن خود بسنده‌ است

روغنِ تو از توست

گندمِ تو از تو

آتشِ تو از توست

و تابستان و زمستانت

و رعدت و برقت

بارانت و برفت

و موج و کفت… همه از توست

تو را چه بیاموزم ای زن؟

کیست که سنجابی را قانع کند به مدرسه رفتن؟

کیست که گربه‌ای را به آموختن پیانو وادارد؟

کیست که کوسه‌ای را راضی کند به راهبه ‌شدن؟

 

مرا توان رام کردن تو نیست

و اهلی کردنت

یا پیرایش غرایز نخستینت

این ماموریتی غیرممکن است

هوشم را با تو می‌سنجم

و حماقتم را نیز

تو را سودی نیست از راهنمایی یا فریب

نخستین بمان چنان که هستی

بی قرار بمان چنان که هستی

مهاجم بمان چنان که هستی

چه می‌ماند از آفریقا

اگر ببرهایش را بگیری و چاشنی هایش را

از جزیره العرب چه می‌ماند

اگر جلالِ نفتش را بگیری و

شکوه شیهه‌اش را

 

مرا توان شکستنِ عادت‌های تو نیست

که سی‌سال چنین بوده‌ای

سیصدسال چنین بوده‌ای

سه‌هزار سال چنین بوده‌ای

طوفانِ محبوس در بطری

جسمی که عطرِ مرد را بالفطره احساس می‌کند،،

بالفطره بر او هجوم می‌برد

بالفطره بر او چیره می‌شود

 

باور مکن آن چه را که مرد از خودش می‌گوید

که او آفریننده‌ی شعر است

و سازنده‌ی کودکان

زن است که شعر را می‌نویسد

و مرد امضایش می‌کند

زن است که بچه را می‌زاید

و مرد در راهِ زایشگاه

پدر می‌شود!

 

مرا توان تغییر طبیعتت نیست

کتاب‌هایم برای تو بی‌فایده است

و عقایدم بی‌فایده

و پندهای پدرانه‌ام بی‌سود

تو شهبانوی آشوبی، و دیوانگی، و تعلق‌ناپذیری

بمان چنان که هستی

تو درخت زنانگی هستی که در تاریکی می‌روید

و نیازش به آفتاب و آب نیست

تو شهزاده‌ی دریایی که تمام مردان دوستت دارند

و تو هیچ‌ یک را نه

….

تو آن نخستینی که با تمام قبیله‌ها رفت

و باکره بازگشت

بمان چنان که هستی

  

"نزار قبانی"

ترجمه از: آرش افشار

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد