تگرگ
تاتار
تیرگی
تاریخ و باد
که چراغ را خواهد کشت
چه کسی باور می کرد ما به باد صبح بخیر بگوییم
و باقی عمر را در پاییز چای بنوشیم!
امروز دستهای تو آنقدر سرد است
که زمستان را سراسیمه می کند
و چشمهای تو آنقدر تاریک
که آمدن آفتاب را به تاخیر می اندازد
گویی سالهاست زندگی را تلفظ نکرده ایم
نه آب، نه آفتاب، نه آینه
زیبا اگر بود عشق ما بود
و تلخ، طعم مرگ
که از آسمان به موطن ما آمد
و تو گفتی: انسان بی عشق تنها خاطره یست از انسان
و تو می خواستی برایت بگویم
که عشق با من چه کرده است!
من می خواستم جغرافیایی داشته باشم
که تاریخی تلخ نداشته باشد
و زنی که شانه های ایامش
هیاهوی جهان را تاب بیاورد
تو فنجان قهوه ام را در دست گرفتی
و من چون خرگوشی ترسان
در روشنی چشمهایت پنهان شدم
تا در آتش بازی چهارشنبه، به عشق صبح بخیر بگویم
تو بر پوستم دست کشیدی
من سبز شدم از شعر
و معطر شدم از شادی
که دنیا را خوشبخت می کند.
حالا خوب می دانم، خوب می دانم
که خاکستر اشارتی دارد به بوسه و سفر و سکوت
و تاریخ سنگ گوری ست که پیوسته بزرگ و بزرگتر می شود
و من باید قبل از اینکه خیالم از گیاه و گیسوت خالی شود
برای تسلی درخت، برای شمعدانی
که می پژمرد وقتی فرزانگی سردش می شود
برای تو که جهان را خوب می شناسی
و دلواپسی مرا وقتی دیر به خانه می رسی
برای آینه، آب، آفتاب و عشق
که همیشه قبل از جوانی ما به کوچه می آید
برای باغ، بادبادک، باران، حتی برای باد گریه کنم.
"محمد رضا رحمانی"
---------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه زیبای این شعر با صدای محمد رضا رحمانی
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / آهنگساز: پیروز ارجمند / تنظیم: مانی رهنما / سال 1385 / ترک 5
--------------
لینک آنلاین آلبوم: سایت آواما
بیوگرافی کوتاه از محمد رضا رحمانی:
محمد رضا رحمانی، زاده اسفند سال 1331 تهران. نویسنده، ویراستار، شاعر بازیگر و ترانه سرا.
آثار و کتابهای چاپ شده:
"بانوی اردیبهشت" / انتشارات همگام / 1375
"دانستن این همه سکوت" / انتشارات پاکان / 1377
"بانوی اردیبهشت و غزلی ناتمام" / انتشارات دنیای هنر / 1380
آلبوم صوتی "دلواپس تو نیستم" / با صدای محمدرضا رحمانی / آهنگ ساز دکتر پیروز ارجمند / تنظیم: مانی رهنما / 1385
و آثار بسیاری در قالب کتاب کودک و کتاب علمی و ترانه تیتراژ سریال های تلوزیونی مانند تب سرد.
---------------------
پ.ن: دکلمه های این آلبوم رو با اشعار زیبا و صدای دلنشین آقای رحمانی، من از سالی که دستم رسید (فکر کنم سال 92 بود) تا به امروز بارها و بارها گوش کردم و هنوز هم گوش میدم و لذت می برم. برای ایشان آرزوی سلامتی می کنم. تشکر فراوان از جناب مزدک رحمانی برای ارسال بیوگرافی و عکسها.
و تشکر ویژه از دوست گرامی ام خانم مریم نوربخش که اون سال این آلبوم رو به بنده معرفی و برایم ارسال کردند.
این آلبوم 14 ترک داره که تعدادیشون فقط موزیک بی کلام هستند. فکر کنم 9 - 10 تا دکلمه هست که همه رو اینجا گذاشتم. با کلیک بر روی برچسب شاعر می توانید دسترسی به آرشیو شاعر داشته باشد.
سهم ما از دو جهان جلوه ای از یار بس است
می حلال تو مرا نشئه دیدار بس است
این همه فاصله ای شیخ ز کج راهه توست
ورنه یک گام میان من و دلدار بس است
کوچه سینه ما هر دو سرش بن بست است
سیر آن جلوه در این آینه یک بار بس است
خار ، همسایه دیوار به دیوار گل است
زین سبب پرسشم از گل ز لب خار بس است
لشکر زلف به صید دلم آشفته مکن
بهر پا بستن این پا زده یک تار بس است
بن هر بوته اقرار بود انکاری
زاهدا این همه لاحول به تکرار بس است
لب فرو بند در این حلقه اگر اهل دلی
این تلاوتکده را ناله مزمار بس است
زین همه نامه سیاهی نهراسد ارفع
نظری گر بکند عاقبت کار بس است.
"ارفع کرمانی"
(سید محمود توحیدی)
+ دانلود دکلمه بسیار زیبای این شعر با صدای استاد بهروز رضوی و موسیقی دکتر عماد توحیدی
از آلبوم "ازدحام سکوت" سال انتشار: اسفند 1395
بیا که عکس رخ یار در پیاله ماست
و این پیاله ز روز ازل حواله ماست
فتیله سوز اگر شد چراغ عمر چه غم
چراغ صاعقه برقی ز هرم هاله ماست
به رسم هدیه میان گلم نهاد دلی
عروس عشق از آن روز قباله ماست
قسم به سوره سکر و به آیه آیه می
که چشم های تو تفسیر استحاله ماست
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل
هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست
سری که از شش سو سرک به غیب کشد
همای ول شده از عقل در عقاله ماست
سکوت و بهت من از بغض های تو در توست
وگرنه شور نیستان ز سوز ناله ماست
گلوی تشنه کاریز بر جنازه آب
قنوت خوان قنات هزار ساله ماست
حماسه خوان شب تهمتیم گر ارفع
هنوز خون سیاوش به دوش لاله ماست.
“ارفع کرمانی"
(سید محمود توحیدی)
+ دانلود دکلمه بسیار زیبای این شعر با صدای استاد بهروز رضوی و موسیقی دکتر عماد توحیدی
از آلبوم "ازدحام سکوت" سال انتشار: اسفند 1395
داغ حسرت بر دل دردی کشان عشق ماند
قصه رسوایی ما بر زبان عشق ماند
تیرها پرتاب شد از چله، اما زان میان
جای پای تیر آرش برکمان عشق ماند
هر کسی دارد نشانی ازتبار خویشتن
رقعه خون و جنون در دودمان عشق ماند
موج تکبیر اناالحق گر چه با منصور مرد
بر لب گلدسته هستی، اذان عشق ماند
لاشه پروانه با مهمان نوازی های شمع
عاقبت در زیر پای میزبان عشق ماند
نیم خشتی از گل ایجاد ما شد سهم ما
نیم دیگر بر خم پیر مغان عشق ماند
طرح موضوعی دگر سازید از بهر خدای
عقل کار اندیش زاهد در بیان عشق ماند
قلبه می پرسید شیخ و شوخ چرخی خورد و گفت
کاروانسالار هم از کاروان عشق ماند
یک به یک رفتند یاران از برم تنها مرا
یک دل دیوانه، یعنی، ارمغان عشق ماند
از همان روزی که ارفع از عقال عقل رست
نام او بر سر در دارالامان عشق ماند.
"ارفع کرمانی"
(سید محمود توحیدی)
+ دانلود دکلمه بسیار زیبای این شعر با صدای استاد بهروز رضوی و موسیقی دکتر عماد توحیدی
از آلبوم "ازدحام سکوت" سال انتشار: اسفند 1395
مطالب مرتبط:
امشب میتوانم غمگنانه ترین شعرهایم را بسرایم
شاید بسرایم :
شب ستارهباران است
و لرزانند، ستارههای نیلگون در دورست
باد شب در آسمان میپیچد و آواز می خواند
امشب میتوانم غمگنانهترین شعرها را بسرایم
دوستش داشتم،
او هم گاهی دوستم داشت.
در چنین شبهایی او را در آغوش داشتم
زیر آسمان بیکران بارها میبوسیدمش
دوستم داشت، من هم گاهی دوستش داشتم.
چه سان می توانستم به آن چشمان درشت آرامش دل نسپرم!؟
امشب می توانم غمگنانه ترین شعرها را بسرایم
اندیشه نداشتن او،
احساس از دست دادنش
و شنیدن شب بلند و بلندتر بی حضور او
و شعر به جان چنگ میزند،
همچون شبنم بر سبزه
چه باک اگر عشقم را توان نگه داشتن نبود.
شب ستاره باران است
و او با من نیست همین و بس.
به دور دست کسی آواز میخواند.
به دور دست
جانم به از دست دادنش راضی نیست
گویی برای نزدیک کردنش،
نگاهم به جستجوی اوست
دلم او را می جوید و
او با من نیست!
همان شب است که همان درختان را سفید می کند
اما ما دیگر همان نیستیم که بوده ایم
دیگر دوستش ندارم آری، اما چه دوستش میداشتم
آوایم در پی باد بود تا به حیطه شنوایی اش دستی بساید..
از آنِ دیگری، از آنِ دیگری خواهد بود
همان گونه که پیش از بوسههای من بود.
آوایش
تن روشنش
چشمان بی کرانش
دیگر دوستش نمی دارم آری، اما شاید دوستش میداشتم.
عشق،
بس کوتاه هست و فراموشی طولانی.
چون در شب هایی این چنین او را در بر کشیدهام
جانم به از دست دادنش راضی نیست
خود اگر این واپسین دردیست که از او به من میرسد
و این آخرین شعری که می نویسم، برای او...
"پابلو نرودا"
---------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای "علی گودرزی طائمه"
برگرفته از آلبوم صوتی "ایستگاه سانتا ایرنه" / ترک 01 / سال انتشار: 1393
نشست و مثل روشنی من بود
هنوز دایره آب وسعتش می داد
هنوز رحل صداقت تلاوتش می کرد
هنوز معنا داشت
هنوز فرصت یک پل ادامه اش می داد
چقدر چشم تماشا داشت
نگاه روشن او زبان عاطفه را به شهر می آموخت
و روبه روی دلم ماند!
چقدر آیینه آمد
چقدر ناگهان
و هیچ پای گریزی مرا نمی دزدید
چقدر آیینه تاریک است
چقدر گم شده بودم
چقدر بی حاصل
چقدر باور باران مرا نباریده است
چقدر دور شده ام از اشاره خورشید
چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است؛
من از کدام جهت رو به نیستی رفته ام!
کجا تمام شدم از عبور نیلوفر!
کجا شکفتن دل آخرین نفس را زد؟!
چراغ در کف من بود
چگونه سرعت ماشین مرا ز من دزدید!
چگونه هیچ نگفتم!
چگونه تن دادم
چقدر شیوه خواهش مچاله ام کرده است!
چقدر فاصله دارم من از شکوه درخت
و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست
و چشم های من از اضطراب گنجشکان چقدر فاصله دارد
چقدر بیگانه است؛
همیشه عاطفه می ترسید
چقدر سفره تزویر رنگ در رنگ است
چگونه دل بستم
چگونه هیچ نگفتم
چگونه پیوستم...
و اهل آبادی هنوز سفره شان ساده است
و اهل آبادی همیشه مثل درختند
به غیر سبز نمی گویند
مدام می بخشند
و اهل آبادی هنوز می دانند چقدر بذر کبوتر هست؛
چگونه باید کاشت
چه سوگواری تلخی
چقدر خالی ام از سبز!
پرنده با من نیست
چقدر خالی ام از امتداد زیبایی
چقدر خالی ام از درد اهل آبادی
چراغ در کف من بود
چگونه روشنی راه را نفهمیدم!
چقدر گم شده ام
چقدر دور شده ام از غرابت دریا
چقدر سوخته در من گیاه نام کسی که مثل روشنی من بود
و رود حنجره اش را به کوچه ها می برد و از تولد شبنم مرا خبر می کرد
کسی که مثل پدر همنشین مزرعه بود
ستاره می پاشید؛ سپیده بر می داشت
و چشم های نجیبش پر از طراوت بود
مجال سبز صنوبر مرا ز خاطر برد
پدر کجاست که باران دوباره برگردد؟
چقدر سوخته در من عبور چلچله ها
چقدر فاصله سنگین است
چقدر اهل طراوت مرا نمی خواهند.
چراغ در کف من بود
چگونه باخته ام ارغوان و آیینه را
چقدر پشت دلم خالیست...
نشست و روبه روی دلم راز گل ورق می خورد
چقدر فاصله دارم
چقدر تاریکم و روبه روی دلم بیکرانِ روشن دشت...!
" محمدرضا عبدالملکیان"
------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای خانم "آ.رها"
خاطرم سرشار باد
از یاد خیابانی خاکی با دیوارهای کوتاه
و سواری بالا بلند
که سپیده را از خود سرشار میکند
با شنلی ژنده و بلند
در یکی از روزهای ملالتبار
در روزی بیتاریخ.
خاطرم سرشار باد
از یاد مادرم که به صبح مینگرد
در ایستگاه قطار سانتا ایرِنه
بی خبر از آنکه قرار است
نام خانوادگی اش بورخِس شود.
خاطرم سرشار باد
از یاد جنگیدن در نبرد سِپدا
و نظاره اسنانیسلاو دلکامپو
آنگاه که با شادمانی دلاورانه اش
نخستین گلوله را بر تن خویش خوشامد می گفت.
خاطرم سرشار باد
از یاد پدرم که همه شب
پیش از سفری به درون رویا
دروازه باغی پنهان را می گشود
و واپسین بار که آن دروازه را گشود
چهاردهم فوریه سال 38 بود.
خاطرم سرشار باد از یاد سفاین اَنگیست
که از کناره دینامارکا لنگر بر می گرفتند
برای یافتن جزیره ای که آن زمان انگلستان نبود.
خاطرم سرشار باد
از یاد آنچه داشتم و از دست دادم
پرده نقاشی زرینی از تِرنر
به وسعت موسیقی.
خاطرم سرشار باد
از یاد آنکه نظاره گر سقراط باشم
که به عصر شوکران، آن زمان که مرگِ آبی
از نوک پاهای سرد شده اش آغاز کرده بود
آرام به غور مسائل جادویی پرداخت
و منطق را جایگزین اسطوره ساخت.
خاطرم سرشار باد
از یاد آن زمان که به من بگویی دوستم داری
و من شادمانه و دگرگون
تا سپیده دم خواب در چشم نیاورم.
"خورخه لوئیس بورخس"
(ترجمه حسن تهرانی)
------------------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای علی گودرزی طائمه
برگرفته از آلبوم صوتی "ایستگاه قطار سانتا ایرنه" / سال انتشار: 1393
++ تا جایی که در گوگل سرچ کردم، متن کامل این شعر برای اولین بار در اینجا منتشر می شود. تقدیم به شما خوبان
+++ با سپاس از خانم "مریم نوربخش" عزیز برای ارسال این دکلمه زیبا.
باد پرسه می زند تا نان را از منقار تُرد گنجشکان برباید،
دخترانِ شالیکار پنهان می کنند دلهاشان را در سبد چای
و ما همچنان از مردگان ِ پیر، غول های جوانی می سازیم
و غول های جوان را
به قامت ِ مردگان پیر کوچک می کنیم تا همسنگِ گور شوند!
باد پرسه می زند،
ماه چکه می کند از گلوی گنجشک
و من گریه ام می گیرد،
در این جغرافیای خسته ی بلاتکلیف
که دامن پرخارش را تا آخر دنیا کشیده است
گریه ام می گیرد
نه برای رفتار متروک ابر
یا روزنامه های عصر
یا جمعه های دیوانه،
برای تنهایی، تعمید، دانایی، عشق،
شادمانی ِ از کف رفته،
برای ماهیان
با آن پوست ِ پولک پولکشان
که به رودخانه نیامده اند
و برای هر آنچه به زندگی پیوندمان می دهد.
حالا تو سبب گریه ی مرا می دانی
و می دانی که هیچ چیز به قدر خنده های تو،
نوزاد ماهیان و گلی که به سپیده دمی می شکفد
خوشبختم نمی کند.
"محمد رضا رحمانی"
------------------------------------------------------
+ دکلمه بسیار زیبای این شعر را با صدای شاعر از اینجا دانلود کنید.
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / سال 1385 / آهنگساز: پیروز ارجمند
+ دانلود سایر دکلمه های محمد رضا رحمانی
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
"فروغ فرخزاد"
از مجموعه: دیوار
+ دانلود دکلمه شعر "گمشده" با صدای خانم "آ.رها"
نیستش
نمی دونم کجاست !
چه می کنه !
ولی می دونم که ندارمش
هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم
نه، نمی خواستم که تو رو تو گمترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم:
"هنوزم دوسِت دارم"
آخه تو حول و ولای پریشونیه تو رو نداشتن
تو گیر و داره :
"ای بابا، دله تو هیچ، حال
اون خوش!"
ای بی مروت !
دیگه دلی می مونه؟
که جونه دله کبوتر بتپه
که با شما از جونه زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده س!
اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفسه توئه
بزار که اون خوش غیرتاش بدونن
که دل
دله بابایی
دیگه دل نیس
دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه!
"مجتبی معظمی"
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای پرویز پرستویی
--------------------------------------------------------
امیر هوشنگ ابتهاج (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت)، متخلص به
«ه. ا. سایه»، شاعر و موسیقیپژوه ایرانی است.
ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در
رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایهگذار برنامه موسیقایی
گلچین هفته بود. از
مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان حافظ
به سعی سایه نخستین بار در ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با
تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی
کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمت هاست که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش
کردهاست.
+ ششم اسفند، زادروز هوشنگ ابتهاج -سایه نازنین- پیام آور مهر و وفاداری و عشق بر همه دوستداران فرهنگ و هنر ایران خجسته باد.
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکایت منُما
حجله حسن بیارای که داماد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد.
"حافظ"
(غزلیات / غزل 173)
----------------------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه غزل 173 حافظ با صدای خانم "آ.رها"
شاخه ای تنها بودم
نه می فهمیدم
زمین چیست
نه آسمان!
آمدی،
مثل گنجشکی
که قرار بود
برای لحظه ای
مرا از تنهایی در آورد.
کاش نمی آمدی
کاش نمی فهمیدم.
بین زمین و آسمان
گیر افتاده ام...!
"محسن حسینخانی"
-----------------------------------------
+ دانلود دکلمه شعر "نشانی هفتم/سیدعلی صالحی" با صدای خانم "آ.رها" (شعر + دکلمه: اینجا)
امشب از آسمان دیده ی تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه ی تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری آغاز، دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان، دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست.
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب بجای می ماند
عطر سُکر آور گل یاس است
آه! بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه ی من
آه! بگذار زین دریچه ی باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم؟
من تو باشم، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بوَد
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بدوم در میان صحرا ها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه ی تو ْآویزم
آری آغاز، دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان، دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست.
"فروغ فرخزاد"
(از مجموعه "اسیر")
-----------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه شعر با صدای خانم "آ.رها"
پ.ن: متاسفانه بسیاری از اشعار فروغ در فضای مجازی دارای ایراد نوشتاری، تایپی و حتی اشتباه کامل در برخی کلمات و مصرع ها هستند که قبلا هم در همین وبلاگ در موردش گفته بودم. این شعر هم یکی از آن اشعاریست که از این مقوله مستثنا نبوده و هر نسخه ای که از سایت ها برداشت کردم، دیدم که کم و بیش مشکل دارد.!
لذا نسخه پیش رو خط به خط از روی دکلمه خانم رها تهیه و ویرایش شده که از روی کتاب فروغ خوانش شده است تا نسخه ای باشد بدون ایراد و قابل استناد برای دوستداران فروغ عزیز. با سپاس از خانم رها برای این دکلمه بسیار زیبا.
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند، قدم صدق ندارد
سُست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود، از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر بَرد وفا را
خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد، تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد بادِ صَبا را
سر انگشت تحیُّر بگَزَد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورتِ انگشتنما را
آرزو میکندم شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند منِ بیسروپا را
چشمِ کوته نظران بر ورقِ صورتِ خوبان
خط همیبیند و عارف قلمِ صُنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست، ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هویٰ را
مهربانی ز من آموز و گَرَم عُمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مِهرِگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستیِ ما را
قًل لصاح ترک الناس من الوجد سُکاریٰ
"سعدی"
(غزلیات ، غزل شماره 6)
--------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای خانم "آ.رها"
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
دی گلهای ز طرهاش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
پیش کمان ابرویش لابه همیکنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکند
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مُشک ختن نمیکند
چون ز نسیم میشود زلف بنفشه پُرشکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند
دل به امید روی او همدم جان نمیشود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند
ساقی ِ سیم ساق ِ من گر همه دُرد میدهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من دُر عدن نمیکند
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را درد سخن نمیکند.
"حافظ"
(غزل شماره 192)
---------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای خانم "آ.رها"
تو از رنجهای من برایِ فراموش کردنت چیزی نمیدانی
هیچ کس نمیداند
هیچ کس جز خودم و همان خدایی که دیگر دوستم ندارد و دیگر دوستش ندارم.
مثلِ یک پلنگِ وحشی با خودم دست و پنجه نرم میکنم
خودم با خودم حرف میزنم
می گذارم یک دیوانه که خودش را به زور در سرم جا داده نصیحتم کند.
شبها،
این شبهایِ تاریکِ طولانیِ بی پدر،
حرفهای تو،
آخرین حرفهای تو،
شکلِ یک سگِ هار میشوند
سگی که وحشی تر از قبل وجودِ نازکِ مرا میدرد
و میدرد
و میدرد...
و من باز هر شب بیشتر دوستت دارم.
و صبح که خسته و خون آلود و دلتنگ و کلافه بیدار میشوم
هنوز آرزو میکنم فراموشت کنم.
چنگ میزنم به ته مانده ی ارادهای که دارم
به آخرین قطرههای غرورم التماس میکنم
التماس،
التماس،
التماس...
کسی، چیزی، نیرویی، باید مرا از مراجعه
از تکرارِ یک اشتباه باز دارد.
کسی باید مَنعم کند از این عشق
از این حس ِ مسموم
از این حقارتِ پی در پی که تو دچارم میکنی
کسی باید مرا از این وابستگی
از این دلبستگیِ بیهوده یِ شرم آور نجات دهد
آه! بیزارم از خودمبیزااار
بیزاااار.
"نیکى فیروزکوهى"
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای خانم "آ.رها"
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای شاعر
پیش از آن که به تقدیرم قدم بگذاری
پروانه ها می دانستد
گلدان ها را که بشکنی... باغ بزرگ خواهد شد
و شبتابها ... میان بلوغ و باغ خاکستر می شوند
با من بگو بانو
این تکه آفتاب به جای مانده
میراث قبیله ی ماست
یا این سبد تاریکی؟
که هنوز نمی دانیم
پروانه زیباتر است
یا جامه های ابریشمینی
که زیر نور ماه به تن داریم
می بینی؟
پاییز چگونه میان شادی گنجشک ها میدود؟
کلاغی که لقمه ای عقیق بر گرفته باشد
فیروزه ی آسمان به چه کارش می آید!؟
بانو!
ما هر صبح مرارت آفتاب وُ یال خیس اسب را گریه می کنیم
و لاک پشت پیر
بی ترانه و تاریک
به اقیانوس بازمی گردد.
آن روز هم که صبحِ صورت مادر
در فنجان چای می چکید
کودکانی بودیم
که بوی ماه
خوابمان را زیبا می کرد
آه بانو!
بانو... بانو
وقار پاییزی ام را، با فراوانی رویا چه کار؟
پیشانی ام را که ببوسی
چترم را می گشایم
و از گوشه ی قصیده ی عمرم
بیتی بر می دارم
تا برای تو
هزار ترانه بگویم
که تو از عشق
بیش از آن می دانی
که بودا از نیلوفر...!
"محمد رضا رحمانی"
---------------------------------------------------
دانلود دکلمه بسیاااااار زیبای این شعر با صدای شاعر
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / مانی رهنما / محصول 1385 / آهنگساز: پیروز ارجمند
-----------------------------------------------------------
پی نوشت:
تمام دکلمه های این آلبوم قبل از این در یکی دو سایت و یا وبلاگ دیگر نیز منتشر شده است. نمی دانم اولین بار چه کسی زحمت تایپ این اشعار را کشیده؟ دستشان درد نکند اما تمام اشعار ثبت شده، پر هستند از ایرادات تایپی و ... و اصلا گاهی شاعر یک چیز می گوید و نویسنده چیز دیگری نوشته!!! نفر بعدی هم که طبق معمول فقط کپی پیست! آقا یک کم وجدان کار، دقت و کمی رعایت در امانت...!!! بخدا حیفه اشعار به این زیبایی. اقا دل به کار بسپار :)
در هر حال خواستم بگم تمام اشعاری که از آقای رحمانی گرااااااانقدر اینجا ثبت شده است، همگی با اصل دکلمه منطبق بوده و بازنویسی شده اند.
+ آقا اگر باز هم ایراد تایپی و نوشتاری دیدین دعوا نکنیدا. انسان جایز الخطاس! :)
+ فکر کنم قبلا گفتم، باز هم میگم: دکلمه های آقای رحمانی (که تاکنون 7 تاش رو اینجا گذاشتم) یکی از زیباترین دکلمه هایی هست که من تا به امروز شنیده ام. شعر، صدا و موسیقی همه عاااااااالی. دست مریزاد به آقای رحمانی و آقای پیروز ارجمند برای این آهنگ سازی فوق العاده ...
+ پیشنهاد می کنم که کل دکلمه ها رو دانلود کرده و گوش بدید و لذت ببرید.
مثل کودکی که با بی اعتنایی به سیبی نگاه می کند
به آسمان خیره مانده ام
آسمانی که بین طلوع و غروبش
حتی سنجاقکی پوست نمی اندازد
آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است
و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه
بانو!
ندامت واژه ی مناسبی نیست
اما تا کی می توانم در این باغ که
نه نمک دریا را به خاطر می آورد
نه طعم آفتاب را
به انتظار بنشینم
می دانم، دلالتم می کنی که این رنج
تا زمانی که نتوانیم دو نیمه ی گمشده ی آغاز و انجام جهان را به هم بپیوندیم
ادامه خواهد داشت
آه بانو!
تا کی باید از مرارات آفتاب و عطر نان بگوییم
از شب هایی که نمی خوابیدیم
و آتش را پرستاری می کردیم
بانو!
ما همه ی عمر بر آب می رفتیم
و جامه مان را خشک می خواستیم
غافل، که خاکستر خیسی بیش نبودیم
بگذار برایت بگویم
روزی برای نوشتن حاشیه ای بر ماه
پروانه ای شدیم
پروانه ای که بالهایش را باد برد
آنچه ماند
کرم لاغری بود
در همسایگی باران هایی که
فقط آرزوهای آدمی را خیس می کند
و ما وقتی دانستیم
تا تحویل سال چند هزاره مانده است
بر عمر رفته گریستیم
و تاقشال مادر را
برای بدرقه ی یکدیگر آماده کردیم
آری بانو!
دانایی و مادر هر دو
موهبتی هستند برای گریستن
و این باید چهلمین بهاری باشد
که میان لب های من
و بوسه های تو
برف می بارد
آه بانو، بانو، بانو!
هنوز بعد از ظهر زمستان است
هنوز برف می بارد
و تو هنوز از عطر ملایم
گل های نرگس می گویی
از آیینه هایی که از پیر شدن ما می گویند
و از بهاری که
رنگ به چهره ندارد.
از: محمد رضا رحمانی
------------------------------------------------------
دانلود دکلمه زیبای این شعر با صدای محمد رضا رحمانی
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / مانی رهنما / 1385 / ترانه 13
پ.ن: پیشنهاد میکنم دانلود کنید. بسیار زیباست...