کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

از گل شنیدم بوی او


از گل شنیدم بوی او

مستانه رفتم سوی او

 

تا چون غبار کوی او

در کوی جان منزل کنم.

 

"رهی معیری"


من اگر رنگ بودم ...

من اگر رنگ بودم قرمز می‌شدم.

با غلظتی که به دوست داشتنت بیاید.

یا اگر فصل بودم پاییز.

اگر گل بودم جز مریم نمی‌شدم!

می‌دانم قرمز نیست.

اما هر جای خانه که باشی

خودش را به مشامت می‌رساند....

اگر قرار باشد چیزی جز این باشم،

بدون شک به دوست داشتنت نزدیک می‌شدم.

که مشخص باشد.

که بپیچد.

حالا که دست و بالم بسته است

به سبک خودمان دوستت دارم،

اما عمیق ...

 

"مریم قهرمانلو"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس

پنهان اگر چه داری

چون من هزار مونس

 

من جز تو کس ندارم

پنهان و آشکارا...

 

"اوحدی مراغه ای"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

 

 

عاشقانه های انگلیسی - 5

 my mind wanders and i get lost in thouths of you.

 ذهن من سرگردان است و در اندیشه های تو گم می شود.

 

عاشقانه های انگلیسی - 4

 once you walked into my life, everything changed.

 وقتی قدم به زندگی من گذاشتی همه چیز تغییر کرد.

 

عاشقانه های انگلیسی - 2

Love is …

wanting you in my arms for the rest of my life.

عشق یعنی ...

من می خواهم تو را برای باقیمانده عمرم در آغوش بگیرم.

 

عاشقانه های انگلیسی - 1

love is …

afraid of losing you.

 عشق یعنی ...

ترس از دست دادن تو.


بی قرارت چو شدم

بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی
شادی خاطر اندوه گزارم نشدی


تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی


صدف خالی افتاده به ساحل بودم
چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی


بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز
برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی


از جنون بایدم امروز گشایش طلبید
که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی

 

"محمدرضا شفیعی کدکنی "

بگذار سر به سینه ی من

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

 

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

 

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

 

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

 

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

 

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

 

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

 

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

 

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

 

بیمار خنده های توام، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب

 

"فریدون مشیری"


حیران

مدتی هست

که حیرانم و تدبیری نیست..

 

"وحشی بافقی"

 


ترک ما کردی

ترک ما کردی،

برو هم صحبت اغیار باش

یار ما چون نیستی،

با هر که خواهی یار باش...

مستِ حُسنی،

با رقیبان میلِ مِی خوردن مکن

بد حریفانند آنها،

گفتمت، هشیار باش!

 

"وحشی بافقی"


 

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها

و فضای چشمانت

گسترده تر از فضای آزادی...

تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام

از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم...

و از اشعاری که آمده اند...

و اشعاری که خواهند آمد...

 

"نزار قبانی"



تو با کدام زبان صدایم می زنی

تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق سکوت می خواهد
زبان عشق واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم.

"نزار قبانی"
ترجمه: بابک شاکر


دست های من

دست های من

پرده از وجودت کنار می زنند،

تو را در برهنگی بیشتری می پوشانند 

تن هایی را در بدنت کشف می کنند

دست های من

تنی دیگر برای بدنت ابداع می کنند ...

 

"اکتاویو پاز"

گر بدانی حال من

گر بدانی حال من،

گریان شوی بی اختیار

 

ای که منع گریه‌ی

بی اختیارم می‌کنی...

 

"وحشی بافقی"


هجران تو

شده نزدیک

که هجران تو ما را بکشد

اشتیاقِ تو مرا سوخت

کجایی؟

بازآ ...

 

"وحشی بافقی"

 

 

 

تو را به رسم خویش دوستت دارم

تو را به رسم خویش دوستت دارم

آرام و سربزیر و فروتن

چو بیدی مجنون

که بادهای آوار را

 

تو را به رسم خویش دوستت دارم

صبور و گرم و صمیمی

چو خورشید صبحگاهی

که نرمینه ی سحر را

 

تو را دوست دارم

به رسم سبزینه ها

به رسم دیرینه ی انتظار...

به رسم خزه ای سمج

که آغوش سخت سنگ را

 

دوستت دارم

تو را به رسمِ  نامی عشق

تو را بسان خویش دوستت دارم

بسان جاری رود

که بیکران آبی دریا را

 

"حمید جدیدی"


برگرفته از کانال:

@baran_e_del

به باز آمدنت دلخوشم

به باز آمدنت چنان دلخوشم

که طفلی به صبح عید

پرستویی به ظهر بهار

 و من به دیدن تو.

 

چنان در آینه‌ات مشغولم

که جهان از کنارم می‌گذرد

بی آن که سر برگردانم.

 

به قمریان عاشق حسد می‌ورزم

که دانه بر می‌چینند

و به ستاره و باران 

که بر نیمرخ مهتابی‌ات بوسه می‌زنند

و به گلی که با اشاره‌ی تو می‌شکفد.

 

بیا

با اندامی از آتش بیا

و جلوه‌ای از آذرخش.

 

من کجا باز بینمت ای ستاره‌ی روشن

که بی تو تا شبگیر پیر می‌شوم.

 

چندان که بازآیی

ستاره‌ها همه عاشق می‌شوند.

 

"على باباچاهى"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del

مرا به بوی خوشت

مرا به بوی خوشت

جان ببخش و زنده بدار

که از تو چیزی از این بیشتر

نمی خواهم.

 

"حسین منزوی"

 

برگرفته از کانال:

@baran_e_del