صبح شده
موهایت انگور داده اند
خورشید از لای خوشه ها سر می زند
شکر خدا
امروز هم زنده ام
که بگویم:
دوستت دارم...
"جلیل صفربیگی"
چندان بنشینم
که برآید نفس صبح...
کان وقت به دل
میرسد از دوست پیامی.
"سعدی"
می خواهم از تو بنویسم
با نامت تکیه گاهی بسازم
برای پرچین های شکسته
برای درخت گیلاس یخ زده؛
از لبانت
که هلال ماه را شکل می دهند؛
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر می رسند؛
می خواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم؛
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بی صدا
دل از لبانت فرمان نمی برد؛
می خواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت؛
می خواهم ناپدید شوم
همچون قطره ای باران
که در دریای شب گمشده است.
"هالینا پوشویاتوسکا"
برگرفته از کانال: باران دل
baran_e_del@
+ خانم هالینا پوشویاتوسکا 1935-1967 ، شاعر و نویسنده نامدار لهستانی.
مردان در هیچ زمانه ای به اندازه زمانه ما با جنس ضعیف با این همه احترام رفتار نکرده اند. - این نیز، مانند بی حرمتی به پیری، از پیامدهای گرایش و طبعی است از اساس دموکراتیک. جای شگفتی نیست اگر که خیلی زود از این احترام بهره گیری ناشایست شود. بزودی بیشتر خواهند خواست و طلبکارتر خواهند شد. سرانجام کمابیش از این احترام گذاری زده خواهند شد و به رقابت بر سر حقوق برخواهند خواست و در واقع جنگی تمام عیار به راه خواهند انداخت. بله، زن حیا را از دست خواهد داد؛ و زود بیفزاییم که ذوق و سلیقه خود را نیز. ترس از مرد را از یاد خواهد برد. اما زنی که ترس را از یاد ببرد، غرامت آن را با از دست دادن غرائز زنانه خویش خواهد پرداخت. زن هنگامی به میان معرکه می تازد که آنچه در مرد ترس انگیز است، و یا دقیقتر بگوییم، مردانگی مرد را دیگر نخواهند و نپرورند - این نکته هم درست است هم فهمیدنی. اما آنچه فهمیدنش به این آسانی نیست آن است که در نتیجه این وضع - زن تباه خواهد شد. خودمان را نفریبیم: این همان چیزی است که امروز در جریان است.
"فردریش نیچه"
(فراسوی خیر و شر، 239)
+ فریدریش ویلهِلم نیچه ، به آلمانی:
Friedrich Wilhelm Nietzsche)) (زادهٔ ۱۵
اکتبر ۱۸۴۴ – درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، آهنگساز و فیلولوژیست
کلاسیک بزرگ آلمانی
بود.
برگرفته از وبلاگ: نغز و پرمغز
http://naqzmaqz.blogfa.com/
سلام علاقهی خوبم
علاقه جان من
خوبی؟
پرسیده بودی که چرا کمم
و کم مینویسم!
خندیدی و گفتی
سرم کجا گرم است!
پرسیده بودی نامههایم به تو
کم شده است
و احوالپرسیهایم، چرا کمتر؟
راستش را بخواهی
حالم این روزها خوب نیست!
اینجا اوضاعی غریب شده است
اوضاعی تلخ و حالی وخیم!
نان به قیمت جان
و جان به قیمت آبی حیران!
حال خیابان خونین و دل،
شکسته است.
دشنام جای مهربانی
و یأس جای امید را گرفته است.
زخم بر دلها چرکین شده
و نان از سفرها جمع!
ساده بگویم علاقه؛
نه حالی برای نوشتن مانده،
نه خوابی برای دیدن!
که یک حال همه را گرفته است
و دارد خوابی تلخ برایمان میبیند.
نگرانم!
و دلم بیشتر از تمام،
تنگ شده است.
تا شاید دوباره بنویسم
مراقب دلت باش
مراقب من!
"افشین صالحی"
برگرفته از کانال: باران دل
عشق رفتار خوبی با یک دوست نیست
آن را برایت آرزو نمی کنم
نمی خواهم چشم هایت را گمشده ببینم
در روزی بارانی
گمشده در جیب بی انتهای...
آنها که هیچ چیز را به یاد نمی آورند!
عشق رفتار خوبی با یک دوست نیست
نمی خواهم عاقبتت این باشد
که جنازه ات مثل تکه پاره های مرمر
بپاشد بر معماری کسانی که
از پرنده های زمینگیر پل می سازند
عشق رفتار خوبی با یک دوست نیست
کارهای خیلی بهتری داری
از این که ببینی احساست فروخته می شود
مثل چراغ جادو
به کسی که بدنش هیچ نوری ندارد.
"ریچارد براتیگان"
(ریچارد براتیگان 1935-1984 ، نویسنده و شاعر آمریکایی)
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را.
"مولانا"
-----------------------------------------
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...هیچ چیز در دنیا
بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست
تبدیل به روزمرگی شدن
از اینکه حضورت برای یک نفر بشود
مثل مسواک زدن
مثل شانه کردن
که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد
و اگر نداشت بگوید بماند برای بعد،
دیر نمی شود!
به خودتان احترام بگذارید
با کسی بمانید که اولویتش باشید
که برایش دغدغه بشوید
کسی که هر لحظه یادتان در خاطرش رژه برود
کسی که به کار، به خواب و استراحتش بگوید:
بایستید …!
اول "او"!
"فرشته رضایی"
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
عشقت
اگر باران
اینک در زیر آن ایستاده ام؛
اگر آتش
درون آن نشسته ام؛
شعر من می گوید:
در تداوم آتش و باران جاودانه ام ...
"شیرکو بی کس"
گفته بودی کاخرت یاری دهم
چون بمردم کی دهی یاری مرا؟
پرده بردار و دل من شاد کن
در غم خود تا به کی داری مرا؟
"عطار نیشابوری"
از می عشقت
چنان مستم که نیست
تا قیامت
روی هشیاری مرا ...
"عطار نیشابوری"
درد بر من ریز و
درمانم مکن
زانکه درد تو
ز درمان خوشتر است.
"عطار نیشابوری"
--------------------------------------------------------
متن کامل شعر:
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است.
"عطار نیشابوری"