کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

چنانت دوست می‌دارم - سعدی

چنانت دوست می‌دارم

که گر روزی فراق افتد

 

تو صبر از من توانی کرد

و من صبر از تو نتوانم.

 

"سعدی"

باش تا جان برود در طلب جانانم - سعدی

باش تا جان برود در طلب جانانم

که به کاری به از این بازنیاید جانم

 

هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز

صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم.

 

"سعدی"

ای روی دلارایت مجموعه زیبایی - سعدی

ای روی دلارایت مجموعه زیبایی

مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

 

دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من

چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم.

 

"سعدی"

 

تا خبر دارم از او - سعدی

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم

با وجودش ز من آواز نیاید که منم

 

پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق

که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم.

 

"سعدی"

برگرفته از کانال

@baran_e_del‌


تابلو نقاشی اثر خانم مرجان باغبان نژاد


منم ای نگار و چشمی - سعدی

منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت

همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی

 

و گر این شب درازم بکشد در آرزویت

نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی.

 

"سعدی"


منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت - مریم امام وردی

خط از: مریم امام وردی

کانال: @maryamemamverdi

 

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری - سعدی

هر روز

به شیوه‌ای و لطفی دگری

چندانکه نگه می‌کنمت

خوبتری ...

 

"سعدی"


برگرفته از کانال

@baran_e_del‌


هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری - سعدی



آن که برگشت و جفا کرد- سعدی

آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت

به همه عالمش از من نتوانند خرید.

 "سعدی"

 برگرفته از کانال "باران دل"

baran_e_del@


توضیح: مصرع اول به این صورت نیز گفته شده است:

آن که برگشت و جفا کرد، به هیچم بفروخت

تو را نادیدن ما غم نباشد - سعدی

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

 

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

 

من اول روز دانستم که این عهد

که با من می‌کنی محکم نباشد

 

"سعدی"

 

برگرفته از کانال "باران دل"

baran_e_del@

 

متن کامل شعر:

  ادامه مطلب ...

گفتم مگر ز رفتن - سعدی

گفتم مگر ز رفتن

غایب شوی ز چشمم

آن نیستی که رفتی

آنی که در ضمیری.

 

"سعدی"

 

برگرفته از کانال "باران دل"

baran_e_del@


گفتم مگر ز رفتن - سعدی

 

وصال توست اگر دل را - سعدی

وصال توست

اگر دل را مرادی هست و مطلوبی

کنار توست

اگر غم را کناری هست و پایانی...

 

"سعدی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

baran_e_del@


وصال توست - سعدی 

تو را سری‌ست که با ما فرو نمی‌آید - سعدی

تو را سری‌ست که با ما فرو نمی‌آید

مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

 

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر

که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید


"سعدی"

----------------------------------------------


متن کامل شعر:


تو را سری‌ست که با ما فرو نمی‌آید

مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

 

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر

که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید

 

جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب

که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید

 

چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت

بر اوفتاده مسکین چو گو نمی‌آید

 

اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش

بد از منست که گویم نکو نمی‌آید

 

گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید

که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی‌آید

 

گمان برند که در عودسوز سینه من

بمرد آتش معنی که بو نمی‌آید

 

چه عاشق‌ست که فریاد دردناکش نیست

چه مجلس‌ست کز او های و هو نمی‌آید

 

به شیر بود مگر شور عشق سعدی را

که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید.

 

"سعدی"

 

برگرفته از کانال: باران دل

baran_e_del@

ما به خلوت - سعدی

گر به صحرا دیگران

از بهر عشرت می‌روند

ما به خلوت با تو

ای آرام جان آسوده‌ایم

"سعدی"

برگرفته از کانال: باران دل

baran_e_del@

متن کامل شعر در ادامه مطلب  


ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم

گر بهار آید وگر باد خزان آسوده‌ایم

 

سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود

سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده‌ایم

 

گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می‌روند

ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده‌ایم

 

هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است

گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسوده‌ایم

 

برق نوروزی گر آتش می‌زند در شاخسار

ور گل افشان می‌کند در بوستان آسوده‌ایم

 

باغبان را گو اگر در گلستان آلاله‌ایست

دیگری را ده که ما با دلستان آسوده‌ایم

 

گر سیاست می‌کند سلطان و قاضی حاکمند

ور ملامت می‌کند پیر و جوان آسوده‌ایم

 

موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب

یا به قعر اندر برد ما بر کران آسوده‌ایم

 

رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان

ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده‌ایم

 

سعدیا سرمایه‌داران از خلل ترسند و ما

گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسوده‌ایم.

 

"سعدی"

سخن عشق تو - سعدی

سخن عشق تو

بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد

از حال نهانم.

 

"سعدی"

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب

   ادامه مطلب ...

عمر من است زلف تو - سعدی

عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش

جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش

 

"سعدی"


گر دوست می‌آید برم - سعدی

گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم

من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس

 

با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم

چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی‌آید نفس

 

"سعدی"