گفتم که
دل از تو برکنم نتوانم
یا بیغم تو دمی زنم نتوانم
گفتم که ز سر برون کنم سودایت
ای خواجه اگر مرد منم نتوانم
"مولانا"
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش
زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست
رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش
یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش
حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش
بی تو بین گریه ها یاد تو در آغوشم است
من شدم مرداب و یاد تو شده نیلوفرش
با تو فهمیدم جدایی انتهای عشق نیست
آشنا کردی مرا با روزهای بدترش
جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف اندوه و من یاد تو سمت دیگرش
مرگ انسان بعصی اوقات از نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش...
"علی صفری"
دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند!
در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این
جنگ بین ما دو تا را نابرابر میکند...
حالت پیچیدهٔ مویش شبیهِ سرنوشت
عشق را بر روی پیشانی مُقدر میکند
آنقدر دلبسته ام بر دکمهٔ پیراهنش
فکر آغوشش لباسم را معطّر میکند
رنگ مویش را تمام شهر می دانند، حیف
پیش چشم عاشق من روسری سر میکند
با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مؤمنین را هم شناگر میکند
دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم زود شوهر میکند!
"علی صفری"
جان خوشست، اما نمی خواهم که جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم ترا؟
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم ترا
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا گردی بمن
هر بار از بار دگر بیگانه تر بینم ترا
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
"سعدی"
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند
حیفست که بر خاک نهی آن کف پا را
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
"هلالی جغتایی"
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
خاک کویت
ز سرم برد هوای دگران ...
"هلالی جغتایی"
هِلالی جغتایی اَستَرآبادی (مرگ ۹۰۸ ه.ش)، از شاعران پارسیگوی ایرانی در سدهٔ ۹ هجری خورشیدی بوده است.
متن کامل شعر در ادامه مطلب
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتی ام پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری یا عسلست آب دهانت.
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت
نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دل من مهربان توست.
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ
به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ای که رویت
چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه
که غمگین تو باشم شادست.
"مولانا"
دگر آن شبست امشب
که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها
که یکی اثر ندارد.
"وحشی بافقی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
درد بر من ریز و
درمانم مکن
زانکه درد تو
ز درمان خوشتر است.
"عطار نیشابوری"
--------------------------------------------------------
متن کامل شعر:
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است.
"عطار نیشابوری"
اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر برم.
"مولانا"