1)
شب پرهها
برای رسیدن به ماه بانویشان
شب را گم کردهاند
در میان این همه ماهِ فریب
که درختانِ مرده
گل دادهاند
پرهایشان را گم کردهاند
بانو!
شب پره ها گم شدهاند
گم شدهام.
2)
نگاهم در آینه فرو می ریزد
جزیره ای به زیر آب می رود
در ساحل ِ آینه دستانی کور مال
عطر ِ تو را می جویند
و پرندگان
بودن ِ جزیره را فراموش می کنند.
3)
بوی رفتن می دهی
در را باز می گذارم
وقتی برو
که گنجشک ها و ستاره ها
خوابند...
از: کیکاووس یاکیده
برگرفته از کتاب: "بانو و آخرین کولی سایه فروش"
زیبا
عالیه..........یعنی محشره. من که زیادباشعر انس نمیگیرم الآن عاشق شعرهاش شدم.
بی نظیره....همچنین باور نکردنی!
همچین فکر بازی ستودنیه!