سر می روم از خویش
از گوشه گوشه فرو می ریزم
و عطر تو
رسوایم می کند.
"شمس لنگرودی"
از کتاب: شب، نقاب عمومی است
-------------------------------------------------
دفتر عشق:
وقـتـی حـس میکـنم
جایــی در ایــن کرِه ی خاکی
تــو نفس میکــشــی و مـن
از هــمان نفـس هایتــت... نفس میکشم
تـو بــاش
هـوایــت... بـویـت... برای زِنده ماندنم کافـــی ست.
"منبع: نت"
همه ادعای رفاقت می کنند ، اما کسی که که آن را ثابت می کند رفیق حقیقی است
تمامی مزرعه کافر صدایش میزدند
گل آفتابگردان کوچکی را که عاشق باران شده بود . . .
تو باش . هوایت بویت برای زنده ماندنم کافی ست...
بسیار زیباست. پر از هوای عاشقی...