باران رنگ های آهنگین دارد
خورشید و بادبان های خیره کننده
سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.
در بندر آبی چشمانت
پنجره ای گشوده به دریا
و پرنده هایی در دوردست
به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.
در بندر آبی چشمانت
برف در تابستان می آید.
کشتی هایی با بار فیروزه
که دریا را در خود غرقه می سازند
بی آنکه خود غرق شوند.
در بندر آبی چشمانت
بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی
عطر دریا را به درون می کشم
و خسته باز می گردم چون پرنده ای.
در بندر آبی چشمانت
سنگ ها آواز شبانه می خوانند
در کتاب بسته ی چشمانت
چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟
ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم
ای کاش قایقی داشتم
تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت
بادبان بر افرازم.
"نزار قبانی"
ترجمه ضعیفی دارد متاسفانه
ممنون از شما برای ترجمه های خوبتان در کتاب بلقیس و ... جناب بیدج
فکر کنم 3 ساعتی میشه که اینجا هستم.گوش می کنم و می خوانم.سپاس از شما
من شعرهای نزار قبانی رو خیلی دوست دارم.نیما جان،وبلاگت رو خیلی دوست دارم.کار هر روز من این شده که می یام و لذت میبرم.