به
سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان
جایی است.
پشت هیچستان
رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند،
از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شنها
هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه
معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان،
چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی
در بن برگی بدود،
زنگ باران به
صدا میآید.
آدم اینجا
تنهاست
و در این
تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من
اگر میآیید،
نرم و آهسته
بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک
تنهایی من.
از: سهراب سپهری
دفتر: حجم سبز
اخییییییی یاد مدرسه بخییییییر
قشنگن همشون
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد .
"سهراب سپهری"