کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دست‌هات

دست‌هات مال من؟
با دست‌های من بنویس
با دست‌های من غذا بخور
با دست‌های من موهات را مرتب کن
با دست‌های من به زندگی فرمان بده
فقط دست‌هات را
از تنم بر ندار!
@
برو
از اینجا برو
فقط یک بار برگرد و نگاهم کن
کوتاه
اگر توانستی باز هم برو.
@
همه جا دنبالت می‌گردم
حتا در ذهن آدم‌های غریبه
که از کنارم عبور می‌کنند
و مرا نمی‌بینند
پس کجایی آقای من!
چرا همه جا هستی
و من
تو را نمی‌بینم؟
@
می‌شود وقتی از کنارم می‌گذری
موهام را بهم بریزی
بعد مرتب‌شان کنی؟
چرا بوسم نمی کنی؟
@
تنم مال تو
بوسم نکن ببین
چگونه برای لب‌هات
گریه می‌کند تنم
نفس‌هات مال من؟
@

راه برو

بگذار تماشا کنم تو را

نه، راه نرو

می ترسم پلک بزنم

دیگر نباشی!

@

می‌شود اسمارتیزهای رنگی را
بریزم توی یقه‌ات
بعد دنبال‌شان بگردم؟
تو را به خدا
نگذار گمت کنم!
@
چقدر دنیا ناامن شده!
بگذار دست‌هات را
پنهان کنم توی جیب‌هام
بگذار قشنگی‌ات را قورت بدهم
دنیا ناامن شده
بانوی من!
@
تو نباشی
آنقدر گریه می‌کنم
که خدا دنبالت بگردد و دعوایت کند
بعد خودم براش زبان در می‌آورم.

"عباس معروفی – پونه ایرانی"

 

از کتاب: نامه های عاشقانه / نشر گردون / 2011 / آلمان

نشانی دوم

سر به هوا

کودکانِ کامل اُردی‌بهشت
راه غریب گریه را بر عبور آوازِ من بسته بودند
صدایم به سایه‌سارِ درّه نمی‌رسید
تو آن سوتر از ردیف صنوبران
پای پرچینِ پسینی شکسته شاید
کتابی از نشانیِ دوستانمان را ورق می‌زدی،
زنان کوچه می‌گویند
به گمانم تُرا در صفِ‌ صحبت آرزویی دور دیده‌اند،
حالا همه‌ی همسایه‌ها می‌دانند
من هر غروب، غروب هر پنجشنبه تا شبِ‌ التماس
به جستجوی عکسِ کوچکی از تو بالای کارنامه‌ی سالِ آخرت
هی گنجه و پشت و رویِ خانه را در خواب خاطره می‌گردم
پس نشانی تُرا کی در هراسِ گمشدن از دست‌داده‌ام ری‌را
هنوز که هنوز است
از گنجه‌ی قدیمی خانه
بوی عَناب و اسپند و دیوان خطیِ‌ شاعری خوش
از خواب شیراز می‌آید.
نه مگر تو رفته بودی با نان تازه و تبسم کودکانِ اُردی‌بهشت بیایی؟!
نه مگر قرار ما قبول بوسه از دُعای همین مردمان خسته بود ...؟!
نه مگر وعده‌ی ما نگفتنِ حتی یکی واژه از آن رازِ پرده‌پوش ...؟!
پس چرا کلیدِ خانه را در خوابِ نیامدن گُم کردیم؟!

هی تو ...!
تو از عطر آلاله ... بی‌قرار!
تو این رسم رویا و گریه را
از که، از کدام کتاب، از کدام کوچه آموخته‌ای؟
کجا بوده‌ای این همه سال و ماه
چه می‌کرده‌ای که هیچ خط و خبری حتی
از خوابِ دریا هم نبود ... ها؟!

ببین!
خانه هنوز همان خانه است
هیچ اتفاق خاصی رُخ نداده است:
یک پالتوی کهنه، چتری شکسته
دو سه سنجاقِ نقره‌ای
کتابخانه‌ی کوچکِ شعر و سوال و سکوت
و شیشهْ عطری آشنا
که بوی سالهای دورِ دریا می‌دهد هنوز.

غریب آمدی و آشنا رفتی!
اما من که خوب می‌شناسَمَت ری‌را!
من بارها ...،
تُرا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
تُرا در خانه، در خوابِ آب، در خیابان
در انعکاسِ‌ رُخسارِ دختران ماه،
در صفِ خاموشِ مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایه‌سارِ مه‌آلود آسمان ...

چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا ... ری‌را!
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغِ تُرا می‌گرفت
تو نشانیِ من بودی و من نشانیِ تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمامِ دریاهای جنوب را من گریسته‌ام.

راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟!
حوصله کن ری‌را،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که می‌روی
همیشه این منم که می‌مانم ...


از: سید علی صالحی

مجموعه: نشانی ها / نشانی دوم

تو چهار فصل سرزمین‌ منی

تو را دوست‌ می‌دارم‌

و با تو

دیگَرَم‌ به‌ بیداری‌ این‌ گستره‌ی‌ خاموش‌ُ آدمیانش‌ نیاز نیست!

چرا که‌ تو چهار فصل سرزمین‌ منی:

سردتر از زمستان سقّز،

گرم‌تر از تابستان‌ اهواز،

سبزتر از بهار لاهیجان،

و مطلّاتر از پاییزِ برگ‌افکن‌ چی‌چست!


"
یغما گلرویی"

از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم

دفتر اول: من وارث تمام برده‌گان جهانم!

---------------------------------------------------------------------


دفتر عشق:

انسان با سه بوسه تکمیل می شود:

اول: بوسه مادر، که با آن با یه عرصه خاکی می گذارد

دوم: بوسه عشق، که یک عمر با آن زندگی می کند

و سوم: بوسه خاک، که با آن پا به عرصه ابدیت می گذارد.

"منبع: نت"

-----------------------------------------------------------------------


+ ترانه «من و بارون» با صدای بابک جهانبخش و رضا صادقی را از اینجا دانلود کنید.

از آلبوم «من و بارون» ، سال انتشار: 1391

لبخندت...

لبخندت

ادراک نشاطی است

که از گشودن گنجینه‌ای دست می‌دهد
نازنین!
مرا خرافه مپندار
که کولیان
وارثان علم قدیم‌اند.

"سعید قربانیان"

دنیا هر روز در کیف جیبی کوچکم جا می‌شود

دنیا هر روز در کیف جیبی کوچکم جا می‌شود

چند اسکناس کهنه،

یک بلیط سوخته‌ی مترو

- که شاید این‌بار کار کند

و مرا به قرارمان برساند –

یک نخ سیگار له شده،

و این جای خالی عکس تو

که هر روز زیباتر می شوی...

 

"کامران رسول زاده"


از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»

بغلت می کنم...

بغلت می کنم

سینه ات، بازوانت، شانه هات...

این همه زیبایی که در تو جمع شده

در آغوشم پخش می شود

 

"آزاده زارعیان"

انگشت نگاری

عشق

در بازی بازوان ِتو
دست
به سرت که می کنم
از لای انگشت نگاری ها
...
تا مو
شکافی ِ گیسوانت
باور کن
خدا هم نظر می دهد
وقتی که مانده ام
کدامیک از لبانت را دست چین کنم

 

"هومن شریفی"

دلم برای کسی تنگ است

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد

و گیسوان بلندش را

به بادها می داد

و دستهای سپیدش را

به آب می بخشید

 

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

 

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی را

- نثار من می کرد

 

دلم برای کسی تنگ است

که تا شمال ترین شمال

و در جنوب ترین جنوب

همیشه در همه جا

- آه با که بتوان گفت

که بود با من و

- پیوسته نیز بی من بود

و کار من ز فراقش فغان و شیون بود

 

کسی که بی من ماند

کسی که بی من نیست

کسی ...

-دگر کافی ست

 

"حمید مصدق"

دلبستگی

هیچ‌وقت تو را ترک نمی‌کنم

حتا اگر
توی این دنیا نباشم.

بانوی من!
هر وقت
به دوست داشتن فکر می‌کنم
ابدیت
و تمامی شب‌ها
با نام تو
بر سینه‌ام
سنجاق می‌شود.

می‌دانی؟
می‌دانی از وقتی دلبسته‌ات شده‌ام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت می‌دهد؟

"عباس معروفی"

زیباترین تعریف خدا

پدرم می‌گوید: کتاب!

و مادرم می‌گوید: دعا !
و من خوب می‌دانم
که زیباترین تعریف خدا را
فقط می‌توان از زبان گل‌ها شنید ...

"حسین پناهی"

---------------------------------------------------------


دفتر عشق:

من تو را می‌خوانم... و همین ساده ترین قصه‌ی یک انسان است.

سکوت را می‌پذیرم اگر...

سکوت را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت

تیره بختی را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی چشم‌های تو را خواهم سرود

مرگ را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم

"جبران خلیل جبران"

فصل آخر

تا آن هنگام که فصل آخر
در کتاب زندگی انسانی نوشته نشده
هر صفحه و هر تجربه ای مهیج است
همه چیز گشوده است و قابل تغییر
کسی که تنها
به فصل های قدیمی و ورق خورده ی کتاب بیاندیشد
نقطه اوج فصل آخر زندگی را
از دست می دهد .
 

"مارگوت بیکل"


کجای آسمان ببینمت؟

به ساعت من

تو

تمام قرارها را نیامده ‏ای،

کدام نصف‏ النهار را از قلم انداخته‏ ام...

قرار روزهای بی قراری‌ام!

کجای آسمان ببینمت؟

من از جست و جوی زمین خسته‏ ام...

 

"کامران رسول زاده"


از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»

چشم هایت را خواب می بینم

چشم هایت را خواب می بینم
نگاهت را کابوس
هی غریبه
هنوز جای تنت
روی
... تخت من
مانده است
به جایت که دست می کشم
تو را پیدا نمی کنم
نمی دانم
در کدام
یک از خواب های من
جا مانده ای...


"سارا کاظمی"

-------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

پرنده با انبوه حسرت در قلب خود؛ به تنگ ماهی خیره شده و می گوید:

تو که سقف قفست شکسته، پس چرا پرواز نمی کنی!؟

منبع: وبلاگ از شراب تا سراب

-----------------------------------------------------


+ ترانه "فقط در همین حد" با صدای بابک مافی را از اینجا دانلود کنید.


بیا... چشم های پر حرفت را بیاور

آغوشت را از

کابوس های سر ساعتت پس نگرفتم که رویش
دردهایم را بالا بیاورم ...
بیا... چشم های پر حرفت را بیاور
می خواهم شهرزادترین قصه هایت را

به گوشم بیاوری
و دنیا برای چند دقیقه در تو خلاصه شود ...
بیا... اتفاق در آغوش های بسته می افتد
بی آنکه به هیچ کجای تقدیر بر بخورد .


"هومن شریفی"

پرنده کوچک

مأوای ما گلبرگ کوچکی ست

بازمانده از باغی دور

با هزار زمستان دیوانه اش در پی

و سهم ستاره از آفتاب

تنها تبسم پنهانی ست

که در انعکاس تکلم شب جاری ست.

خدایا از آن پرنده‌ی کوچک سبز اگر خبر داری

بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن.

 

از: سید علی صالحی

 

امروز پنج‌شنبه است

امروز پنج‌شنبه است
باید شمعِ نامَ‌ت را روشن کنم
تا چلچراغی از سقف آسمان برویَد.

امروز پنج‌شنبه است
باید گیسوانِ خاک را شانه کنم
تا در سرخیِ دامنَ‌م
خاکستر و استخوان پُر شود.

امروز پنج‌شنبه است
باید رؤیاهام را بفروشم
تا برایت سرپناه بسازم.

آه که امروز چه‌قدر کار دارم!

"رضا کاظمی"

از مجموعه: پابرهنه تا ماه

نه منت دریا... نه بی تابی ِ جنگل

نه منت دریا را می کشم

نه بی تابی ِ جنگل را می کنم
همه را برای تو می آورم...
اگر تو به ارتفاع چوبی این سقف قناعت کنی
یقین، دنیا را درون کلبه ای جای داده ام
بی آنکه هیچ جغرافیایی از حقیقت

به اندازه آغوش تو خبر داشته باشد.

 

"هومن شریفی"

----------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

از عشق نگو دیگر
وقتی در بوی موهایت مشغولم
حرف کهنه ایست دوست دارمها
وقتی میان دستانت
دوست دارم بمیرم !
از عشق نپرس دیگر
وقتی می روی
و من سرزده می میرم

"منبع: نت"

-------------------------------------------------------


پی نوشت:

+ همچنان دوستان کامنت میذارن و در مورد آهنگ وبلاگ می‌پرسند. متاسفانه بلاگ اسکای مثل بلاگفا پست ثابت ندارد که بشود یک مطلب را برای همیشه در بالای صفحه ثبت کرد! وگرنه حتما این موضوع را پست ثابتش می‌کردم. لااقل تا موقعی که این آهنگ اینجاست:

متاسفانه خواننده این ترانه را نمی‌شناسم و فایلش را هم ندارم. فقط کد موزیک را دارم. با عرض معذرت، دوستان لطفا درخواست کد موزیک نفرمایند!

 

++ اگر موزیک برای شما پخش نمی‌شود (در مورد موزیک پلیر این وبلاگ و سایر وبلاگها که بر پایه swf پلیر هست) ممکنه که از به روز نبودن فلش پلیر فایر فاکس و یا IE شما باشه. گوشه سمت چپ نوار آدرس فایرفاکس را چک کنید. اگر یک آیکون قرمز رنگ داشت (مربوط به Adobe flash)، آن را باز کرده و اکتیو نمایید تا مشکل حل شود. از گزینه Allways active... استفاده نمایید که برای همیشه ثبت شود.

لازم به ذکر است که Adobe flash player نه تنها برای پخش موزیک بلکه برای موارد دیگر هم (در اینترنت) کاربرد دارد. پس همیشه آنرا بروز رسانی کرده و آخرین ورژن را نصب نمایید.

آخرین ورژن فلش پلیر را می‌توانید از اینجا دانلود کنید. 


موفق باشید

بزرگترین‌ گناه‌ من‌

بزرگترین‌ گناه‌ من‌
ـ ای‌ شاهزاده‌ی‌ دریا چشم!ـ
دوست‌ داشتن کودکانه‌ی‌ تو بود!
(کودکان عاشقان‌ بزرگند...)

نخستین‌ (و نه‌ آخرین!) اشتباه‌ من‌
زندگی‌ کولی‌ وارم‌ بود!
آماده‌ بودنم‌
برای‌ حیرت‌ از عبورِ ساده‌ی‌ شب‌ و روز
و برای‌ هزار پاره‌ شدن‌
در راه‌ِ هر زنی‌ که‌ دوستش‌ می‌داشتم!
تا از آن‌ پاره‌ها شهری‌ بسازد
و آنگاه‌
ترکم‌ کند!

لغزش‌ من‌ دیدن‌ کودکانه‌ی‌ جهان‌ بود!
اشتباهم،
بیرون‌ کشیدن‌ عشق‌ از سیاهی‌ به‌ سوی‌ نور
و گشودن آغوشم‌
هم‌چون‌ دریچه‌های‌ دِیر
به‌ روی‌ تمام عاشقان!

 

"نزار قبانی"

رنگین کمان دلتنگی تو

در گوشه ی دنج یکی از همین روزهایی که رنگین کمان دلتنگی تــــــو بر سقف آن خودنمایی می کند، زانو در بغل گرفته ام و سر بر سنگفرش های جادویی نگاه یادگاری تــــــــو ، بر این قاب، خاطره می سایم.... حریر خوشبوی چشمان تـــــــو را بر تنم رخت میکنم و سراپا هوش میشوم برای چشیدن طعم کودکانه ی واژه های ناب تـــــــو... همه ی وجودم آیینه ای می شود برای انعکاس روح آفتابی تــــــو ... سراپا بال می شوم برای اوج گرفتن در خلوت سکوت تـــــو که همچون آسمانی بی حد، وسعتی برایش متصور نیست.

آری من مشتاقانه در این گوشه ی دنج، یادم  را به خاطره های پروانگی هایم با تــــو، می سپارم... افسوس... افسوس... که این گوشه ی دنج دیرزمانیست که خاکستری رنگ و غبارآلود، چون مردابی سرد و ساکت، من و تــــو را به همراه روزها و غزلواره های پروازمان در خود فرو می برد. و من اینجا... دور از تـــــو... تنها تماشاچی این جان سپردنم... دلیل زندگی ام... بازگرد و رویاها را به گوشه ی دنج بازگردان.

 

منبع: وبلاگ از شراب تا سراب

http://perkas.blogfa.com