به همین گونه شعر مینویسم
مدادم را در دستم میگیرم
و مینویسم باران.
دیگر پروانه و باد خود میدانند پاییز است یا بهار
من تنها گاهگاهی خورشیدی از گوشهی چشمم به جانبشان میفرستم
و اگر توفانی برخیزد و آبها و برگهای سیاه را با خود ببرد، با من نیست
به همانگونه که اکنون گل سرخی بر یقهی پیراهنتان روییدهست.
"شمس لنگرودی"
از مجموعه: در مهتابی دنیا
کتاب: "شعر زمان ما / شمس لنگرودی" ، انتشارات نگاه، چاپ اول 1392
نان تازه بگیر
به خانهام بیا
دریانورد خسته !
میخواهم لباسهای خیست را
از تنت در بیاورم
شیر گرم کنم برایت ..
بگویی
شانههایم
سکان زندگی توست ..
و من
پنجرههای این شهر طوفانزده را محکم ببندم ..
( سارا محمدی اردهالی )