سجاده ات را
بگیر سمت بی کسی های خدا
سرت را آنقدر پایین نگه دار
که چشمت به حواس از نفس افتاده اش نیافتد
دستت که به دامنش رسید...
از عفت بر باد رفته دنیا بگو
گریه هایت را کش بده
تا دوباره خدا بودنش را باور کند
تا شاید دستی به سر و روی دنیا بکشد
فقط یادت باشد
به روی خودت هم نیاوری
کسانی روی غیبتش آنقدر حساب کرده اند
که صندلی خالی اش را
وجب به وجب سند زده اند ... !
-----
خدایا معصومیت کودکی را به ما بازگردان ...
"عادل دانتیسم"
در ویتنام عاشقت شدم
با هزار شقایق ِ نورماندی که در دامنت کاشته بودی
خلبان بودم
در ارتفاعات ِ آرزو های بر باد رفته
دلتنگی ، بال چپم را از کار انداخت
ترسیدم از سقوط ...
وقتی از چشم های تو افتادن باشد ...
در ویتنام ِ تـــــــــــــــنت عاشقت شدم
وقتی که دست هایت
خط ِ مقدم ِ لمسیدنم شد
چشم هایت
ما فوقم بود
که از او دستور میگرفتم
لب هایت
تا دندان مسلح بود
که پناه میگرفتم
در خاکریز ِ سینه هایت...
بگذار تمام دنیای اطراف
مشکلاتشان را با گفتمان حل کنند
پرچم سفید ِ دامنت هم بالا بیاید
من از چشم های تشنه ات
دستور میگیرم
بگذار صحرایی ترین دادگاه را تشکیل دهند
آلکاتراس اگر آغوش توست
انفرادی ترین سلول هایش برای من
بانوی رویاهای من
هومن شریفی