به تو نزدیکم
چون
تنی برهنه به چاقو
چون
درختی دست نخورده
به
یادگاری
قلبی
در من است که فقط
تو
آن را می بینی.
2)
رسیدنت را
برای
ماندنت دوست دارم
انگور
شیرین است
اما
شراب چیز دیگریست.
3)
بعد رفتنت
روخانه
ای از این اتاق گذشت
و
من
نه
سیبی سرخ بودم
که
به دست های کسی برسم
نه
برگی خشک
که
جایی گیر کنم
قایقی
کاغذی بودم
پر
از کلماتی از تو
حالا
سال هاست
ماهی
هایی با حافظه طولانی
داستان
غرق شدنم را
دور
پاهایت
تعریف
می کنند.
4)
برایت دست هایم را
باز
نگه می دارم
آنقدر
که نزدیک خانه تان
مزرعه
ای سبز شود
پدرت
به من افتخار کند که کلاغ ها را
دور
می کنم
مادرت
از سر لطف
برایم
کلاه حصیری ببافد و من
به
روزی فکر کنم
که
تو
در
آغوشم بگیری.
5)
چگونه دوستت نداشته باشم!؟
راه
که می روی
با
صدای قدم هایت
شاخه
های درختان به رقص می افتند
پشت
سرت
گنجشک
ها به پرواز در می آیند
و
کنار پایت
گربه
ها خودشان را لوس می کنند
چگونه
دوستت نداشته باشم!؟
چگونه؟!
6)
خودت می دانی
من
اهل پارک و کافه و سینما نیستم
قرارمان
همان کوچه قدیمی
تو
نذری بیاور
من
در را باز می کنم
تو
لبخند بزن
من
م
م ن
م
م ...
بشقاب
شکست!
7)
تو دنبال سرنوشتی رویایی بودی
و
من نمی توانستم دست هایت را
رها
کنم
چاره
ای جز دروغ نبود!
فالگیری
که عاشق مشتری اش شده
چه
باید بکند!؟
و
سه عاشقانه جنگ:
1)
شهر را
با
زیبایی ات تنها گذاشتم
و
با بلیطی که بوی باروت می داد
حرکت
کردم
سال
ها گذشت
انتظارت
شهر را
زیباتر
کرد
اما
سرباز دشمن
از
من عاشقتر بود!
2)
جنگ تو را به من نزدیکتر کرد
شب
ها
با
هر منوری که رد می شد
برایت
آروزویی می کردم
و
روزها
پشت
دوستت دارم هایت
سنگر
می گرفتم
جنگ
تو
را به من نزدیکتر کرد
آنقدر
که
برایت
کشته شدم!
3)
جنگ تمام شده
نخل
های سوخته سبز شده اند
ویرانه
ها آباد
اما
علم پیشرفت نکرده!
هنوز
هیچکس نتوانسته
دستی
شبیه دست های تو را
به
من پیوند بزند.
"محسن حسینخانی"
از مجموعه: این عاشقانههای کوچک یک روز بزرگ میشوند.
وای خدای من بعد از مدت ها شعر کوتاه خوووووب .مرسی
واقعا همه ی شعرا عالی بود .ممنون
واقعاا زیبا بود ...
وای فوق العاده بودن این شعرها ..... فوق العاده بودن ....... مخصوصا آخری ..........
خیلی عالی بود این پست
مرسی