در هر نگهت، مستی صد جامِ شراب است
بیچاره منم من، که در این میکده خواب است
در هر سَرت ای عشق، سخن ها به تغزُل
در کوچه و بازار، سخن بر لبِ آب است
زان خُرد و کهنسال، همه درپیِ دیدار
اما رهِ دیدار، که یک نقطه سراب است
از عشق مجوئید و از عشق مپرسید
همه پیچش ایام، مستانه ی ناب است
روز و شبِ خود را به رهِ دیر نبازید
در بستر گیتی، این عمر حباب است
هرکس که دم از عشق زند، لافه بگوید
در سلسله ی مویِ صنم، رقصِ حجاب است.
"راضیه خدابنده" (رازیل)