کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

چشم هایت را ببیند - فرنگیس شنتیا

هیس !

خدا گوشه ای نشسته و دارد گریه می کند

این دستمال تمیز را بگیر و

اشک هایت را پاک کن ای خدای مظلوم مهربان

می خواهی برایت کمی آب بیاورم؟

سرت را بگذار روی سینه های من

جز لابلای این باغ پارچه ای

دیگر جای امن و امانی برای تو نیست

سینه ی ورم کرده ی زمین تاول آبدار چرکی زده است

و آن که در گنداب های ولرم لیز لزج فرو می رود و می پوسد

همان جثه ی لگد خورده ی عشق است

نبینم که آه می کشی ای خدای خوب من

کمی چشم هایت را ببیند

و به قصه های زیر تیغ نرفته فکر کن

به این که مثلا بیدارشویم و باران

همه خون های پاشیده بر صورت تو را شسته باشد

به این که آفتاب از لابلای موهای مشکی ات دوباره بتابد

به تن بخشنده ی گندم زارها کمی فکر کن

به تولد نامشروع گلی از لابلای این درزهای سیمانی

به هرزگی خوشایند باد در میان پیراهن نازک من

به انگشت های کریم و خسته ی خودت

به همه چیزهای قشنگ

تو باید دوباره بخندی

حتی اگر شده برای یک روز بیشتر زنده ماندن من

حالا بخواب و اصلا نترس

از صدای زوزه ای که آن بیرون

آرزوهای کهنسال تو را

با تیر و ترکش و تیغ و تفنگ تکه پاره می کند

فردا اگر برای پیدا کردن تکه ای نور تمیز

چمدان بستم و از این جا رفتنی شدم

شک نکن که تو را هم با خودم خواهم برد.


"فرنگیس شنتیا"

نظرات 1 + ارسال نظر
ل.م یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 08:57 ق.ظ

چقدر قشنگ بود این شعر..مرسی نیماجان.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد