نگران نباش
زخمم عمیق نیست
تو که باید عادت داشته باشی
به زخم زدن
به مرهم گذاشتن
به تسلا دادن
اگر می دانستم
بعد از هر زخمی که می زنی
همپای من اشک می ریزی
و در آغوشم می گیری
خنجرت را خودم صیقل می زدم!
و با تمام آن چه برایم مانده
در آغوشت می گرفتم
تا اشکهایمان یکی شود و بعد...
خنجر را تا دسته در قلبت فرو می کردم!
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
زیبا