آن شب که ترا با دگری دیدم و رفتم
چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم
مانند نسیمی که نداند ره خود را
دامن ز گلستان تو برچیدم و رفتم
یا همچو شعاعی که گریزنده و محوست
بر گوشه ی دیوار تو تابیدم و رفتم
ای کوکب تابنده ی دولت! تو چه دانی
کز این شب تاریک چه ها دیدم و رفتم؟
ای شمع! که در خلوت او اشک فشانی!
بر گریه ی بیجای تو خندیدم و رفتم
آن روز که دور از نگه مست تو گشتم
چون اشک تو، در پای تو غلتیدم و رفتم
آغوش تو چون محرم راز دگری بود
پیوند دل از عشق تو ببریدم و رفتم
هر نغمه که برخاست از این بزم غم آلود
غیر از سخن عشق تو، نشنیدم و رفتم
ای باد که بازست به رویت در این باغ!
این خرمن گل را به تو بخشیدم و رفتم.
"ابوالحسن ورزی"