کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

پنج رباعی از مجتبی رمضانی

1)

درمانده و زار می کشیدم خود را
تا روی مزار می کشیدم خود را
من مرد نبودم به خدا، بعد از تو
باید که به دار می کشیدم خود را

 

2) 

حالا که برا ی تو میسر گشته
بگذر دگر از حال من سرگشته
تو منظره قشنگ ساحل اما....
هر موج که سمتت آمده برگشته

3)
با گریه و التماس پس خواهی داد
ای بی دل ناسپاس، پس خواهی داد
سوگند به دلهای شکسته، آخر
یک روز تو هم تقاص پس خواهی داد

4)
خسته شده ام توان برایم بفرست
دلگیر نشو زمان برایم بفرست
نگذار که گوشه ی قفس خاک شوم
یک تکه از آسمان برایم بفرست

5)
چون دشت اسیر خشکسالی شده ام
چون خاطره ها دور و خیالی شده ام
چندیست که بی تو ای هوای تازه
من مستحق بی پر و بالی شده ام.


"مجتبی رمضانی"


می ترسم نیایی ...

درد دارد

دیدن عکست وقتی نیستی

بویدن عطرت وقتی ندارمت

و دراز کشیدن در تختی

که هنوز بوی موهای تو را دارد

نیستی

و انگشتانم توان نوازش را

از دست داده اند

نیستی

و من یادم رفته است

امروز چند شنبه است

گاهی دلم را می تکانم

و از میان خرده ریزه هایش

خاطره ی کوچکی ویرانم می کند

می ترسم

به بهار نرسم

می ترسم نیایی

و نفس کشیدن از یادم برود.

 

"مجتبی رمضانی"


به تو فکر می کنم

به تو فکر می کنم

و می دانم

فرصت اندک است

برای "دوست داشتنت"

به تو فکر می کنم

هر لحظه، هر روز

در خیابان، در اتاق،

کنار میز صبحانه، روی تختم

و روز به روز پیرتر می شوم

بدون آنکه بفهمم

بدون آنکه بدانی

چقدر اندیشیدن به تو شیرین است

حتی زمانی که جلو جوخه ی آتش ایستاده باشم

فکرت آدم را

از دنیا

از زندگی

از مردن غافل می کند.

 

"مجتبی رمضانی"


همیشه ترسیده ام

همیشه ترسیده ام

از اینکه چشم باز کنم و تو نباشی!

در افکارم، مخفی ات می کنم

اسمت را هیچ کجا بر زبان نمی آورم

تا کسی به دوست داشتنت

حسادت نکند

می بینی! ترس هایم هم کودکانه است

اما دوست داشتنت

دل بزرگی می خواهد

که من دارم

و این کودکانه ترین اعتراف دنیاست.

 

"مجتبی رمضانی"


زیبایی تو

از روزنه ها

زیباییت درز کرده در شهر

هر کجای دلم که دست می گذارم

درد می کند

وقتی نیستی

نامت روی زبانم می چرخد

و یادت در خاطرم

خواب را از چشم هایم می گیرد

تا من تمام شب را به تو فکر کنم

به وقتی که دست‌هایم

در لابه لای موهایت

گم می شود

به وقتی که

در چشم هایت دنبال ماه می گردم

به صبح که زیباییت در شهر درز می کند

و پرندگان را عاشق می کند.

 

"مجتبی رمضانی"


حسرتم چشم سیاه و گیسوان بور نیست

حسرتم چشم سیاه و گیسوان بور نیست

عاشقی این روزها جز وصله ای ناجور نیست

 

زخم‌های کهنه ام را مرهمی پیدا نشد

همدمی دیگر برای این دل رنجور نیست

 

هیچ کس درد مرا این روزها باور نکرد

چاره ای دیگر بجز خوابیدنم در گور نیست

 

هر که می آید دم از آزاد مردی میزند

دار بسیار است، اما هیچ کس منصور نیست

 

مَردم از ترس است، اگر خود را به کوری می زنند

چشم وا کردم از این مردم، یکی شان کور نیست

 

می شوم دلتنگ دیدار تو هر تنگ غروب

گر چه غم بسیار، امّا شادی از ما دور نیست.

 

"مجتبی رمضانی"


 

 

درباره شاعر:

مجتبی رمضانی،‌ متولد اسفند 1357 – خبرنگار  و دبیر سرویس سابق نشریه های صبح زندگی – کانون خانواده – آیینه زندگی – بیدار – ببیندگان – نسل جوان – پیام امروز و .... و در حال حاضر معاون سردبیر مجله پیشخوان و سایت نگاه امروز و فصل نو می باشد.

از او تا به حال  مجموعه غزل جمعه پنجم آبان (نشرآوای کلار) یکشنبه آخر سال(شعر سپید نشر آوای کلار) مشق های عاشقانه (نشر انجمن قلم- مجموعه رباعی و دوبیتی) و مریم های گلبرگ سوخته (متن ادبی – نشر پارینه) 8 کتاب شعر برای کودکان (انتشارات ماشی) و سه کتاب (515 گفتار نیک-515 پندار نیک- 515کردار نیک مجموعه سخنان بزرگان- انتشارات ماشی) به بازار آمده است. این شاعر سه مجموعه داستان و دو مجموعه شعر جدید در دست چاپ دارد.