تو باید تازهگیها
از اینجا گذشته باشی.
گفتوگویِ
مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همین را میگویند.
دیگر نیازی
به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنیا خیلی خوب است،
بیا!
علامتِ خانهبودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید
از: سید علی صالحی
کتاب: سمفونی سپیدهدم / انتشارات نگاه / چاپ اول ۱۳۸۶
------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
ابدیت در شانه های باران خورده توست.. دستانت گویا اساطیریند.. و من هم که در دستان تو خلق می شوم از شانه هایت عروج می کنم.. قد می کشم.. و این تویی، ابدیتی روان در تمام لحظهی بلوغ این سبزه در التهاب رستن. کاش می شد لحظه ای تنها لحظه ای چشمهایت را باز کنی و ببینی چگونه سبز میشوم... به نگاه تو!
"منبع: نت"