وقتی که با تو به رقص برمی خیزم
پاهایم سنبله های گندم می شوند
و گیسوانم
طولانی ترین رودخانه ی جهان!
"سعاد الصباح"
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی
است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو
نهاده شود باری از گناه
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...
گفتی تو هم
چه ذهنیتی داری از گناه!
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس
کشیدن اجباری، از گناه
بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت
بر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره
زاده شوم - عاری از گناه –
"نجمه زارع"
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود.
"قیصر امین پور"
ما در عصر احتمال به سر میبریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیشبینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
...
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو عینالیقین من
قطعیت نگاه تو دین من است
من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو میمیرم
"قیصر امین پور"
--------------------------------------------------------------------
زندگی نامه قیصر امین پور:
قیصر امینپور (تولد: ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ شهرستان گتوند، خوزستان – وفات: ۸ آبان ۱۳۸۶ تهران) شاعر معاصر ایرانی بود.
قیصر امینپور، در سال ۱۳۶۳ در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. دکتر قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد.
دیوانه ی رویت شده ام ، لحظه ای دریاب
چون ماهی دور از وطن و کاسه ی بی آب
با هر نفســــم نقش تو شد زنده در این جام
این جســــم که افتـاده به آب و تن بی تاب
در صبــــح ازل ، نام تو شــــد وِرد زبانم
عمریست زغم مانده به دل حسرت یک خواب
در هــر ورق از دفتــر تقـــدیر چه جویم ؟
من کوفته ام روز و شب از عشق تو هر باب
هر قـــــدر که می گردم و یاد تو مرا نیست
جان گفت که این بار شـــــدی نادر و نایاب
افسوس! که عمری سپری شد ، تو کجایی ؟
من تا به ابد منتـــظرم ، لحظـه ای دریاب
از: زهره طغیانی
24 مرداد 1392
منبع: وبلاگ خانم طغیانی
http://eshgeabadi90.blogfa.com
شک ندارم
ماه را
دلتنگی من
کامل کرده
است.
"ساره دستاران"
--------------------------------------------------------
+ هفته گذشته تعطیلات تابستانی مان بود! ببخشید بیخبر رفتم و یک هفتهای بدون آپ ماند اینجا!
روزهای سخت، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند،
در زیر پاهای تو، اگر بخواهی...
فراموش نکن !
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت
و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.
منبع: وبلاگ سمفونی زندگی
از آخرین
نامه
از خداحافظ
از جستجو ی
آخرین کلام در نگاهت
از آخرین
باری که با تردید گفتی چقدر دوستم داشتی
و من در وهمِ
غیر قابل باوری ، باور کردم ، دیگر دوستم نداری
بی تو
بی خودم
بی حضورِ
عشق
سخت گریسته
ام
رغبتِ عجیبی
دارم به دیوانه شدن
رغبت عجیبی
به بیراهه زدن
دوست دارم
دستهایم را روی سینهام
روی امنترین
جای بدنم بگذارم
و برای همیشه
بخوابم
خواب
خواب
خوابی برایِ
نبودن
نبودن
تو رفتهای و
نمیدانی
دیگر بارانی
نخواهد بارید
این شهر پر
از غبار خواهد شد
تن من مثل
کویر ، خشک خواهد شد
من و کویر
کویر و من
من و شب و
کویر
و باد میوزد
و میوزد
و میوزد
تا صدای
آخرین لحظههای تو را
با خودش به
سرزمینهای غریب ببرد
تو رفته ای
و من پشت
چشمان بسته ام
شب را دیده
ام
من از گوشهی
اتاق
کسی را دیدهام
که دو شب پیش
مرده است!
(اگر مخاطب این شعر تو باشی، حالا میدانی، کسی،
جایی، دارد برایِ تو میمیرد(
"نیکی فیروزکوهی"
تو می دانی
از مرگ نمی
ترسم
فقط
حیف است هزار
سال بخوابم
و خواب تو را
نبینم...
"عباس معروفی"
همه چیز را
به باد گفته ام...
"کامران
رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
بگذار
تو را میان خویشتن و خویش بگویم ...
میان مژگانم و چشم
بگذار
اگر تو را به روشنای ماه اعتمادی نیست
تو را به رمز بگویم
بگذار تو را به آذرخش بگویم
یا با گل نم باران ...
بگذار نشانی چشمانت را به دریا پیشکش کنم
اگر دعوتم را به مسافرت می پذیری ...
"نزار قبانی"
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!
"جبران خلیل جبران"
جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در
جنگم
از خود عبور
می کنم
تو آن سوی من
ایستاده ای
و لبخند می
زنی
و لبخند تو
آن قدر بها دارد
که به خاطرش
از آتش بگذرم
من طلا خواهم
شد
می دانم .
"جبران خلیل جبران"
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
مِی جوش می زند به دل خُم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی.
"هوشنگ ابتهاج"
آخر این نشد
این نشد که
من در پس گلدان گریه ها
هر شب نهال
ناقص شعری را نشا کنم
و تو آنسوی
ترانه ها
خواب لاله و
افرا و ستاره ببینی
دیگر کاری به
کار این خیابان بی نگاه و نشانه ندارم
می خواهم
بروم آن سوی ثانیه ها
می خواهم
بروم آن سوی ثانیه ها
می خواهم به
همان کوچه ی پاک پروانه برگردم
باران که
ببارد
همان کوچه ی
کوتاه بی کبوتر
کفاف تکامل
تمام ترانه ها را می دهد
بی خبرنیستم! گلم
می دانم که
دیگر از آن یادگاری رنگ و رو رفته خبری نیست
می دانم که
تنها خاطره ی خنجری
در خیال درخت
خیابان مانده ست
اما نگاه کن! زیباجان
آن گل سرخ پر
پر لای دفترم
هنوز به سرخی
همان پنجشنبه ی دور دیدار است
نگاه کن.
"یغما گلرویی"
از مجموعه: گفتم بمان! نماند ... / 1377
دستهای تو
سبزینگیِ جنگل شمال
گیسوان من
سیاه گردبادی از جنوب
در تمنایِ وزیدن و گریختن
در تمنایِ گریختن و وزیدن
و آسمان
گواه ستارگان
دل باختگانی بی ریشه در خاک
و آفتاب
گواهِ ما
که محال نیست
جاودانگی در آغوش عشق...
"نیکی فیروزکوهی"
آنقدر دستهایت را باز نکن
کسی تو را در آغوش نمیگیرد
ایستادگی
همیشه تنهایی میآورد.
"نیکی فیروزکوهی"
و پیش از سفر
پارهای زاد راه برگیرم ...
میخواهم تصویرها نقش زنم
از شکل دستان تو
از صدای دستان تو
از سکوت دستان تو ...
پس آیا کمی روبرویم مینشینی
تا نقش محال بزنم؟
"نزار قبانی"
صبح همه عزیزااااااان همراااااااه بخیر و شادی
* همچنان کم وقتم و نمیرسم که به وبلاگ دوستان سر بزنم و یا به سوالات و کامنتهای شما عزیزان پاسخ بدم. به همین خاطر هنوز کامنتهای چند روز اخیر تایید نشدن. عذر مرا بپذیرید.
* فعلا درگیرم و نمیرسم که پست و شعر جدید بذارم. این ترانه بسیار زیبا از «فریدون آسرایی» رو برای دست گرمی داشته باشید تا من برگردم. :)
یه تصویر از تو و دریا، همه دار و ندارم شد...
یه حسرت از همون چیزی که میخوام و ندارم شد
یه تصویر از تو و دریا، پر از موج کرده روزامو
تو طوفانت برام دنیاست، ببین شور تماشامو...
دانلود ترانه «تصویر» با صدای فریدون آسرایی ، 1392