کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو زنده باش و ببین - فرنگیس شنتیا

تو زنده باش و ببین
که بهار بهار پنجره
به سمت این خانه های آفتاب ندیده می آورند
و خنده خنده آزادی
بر دهان های گچ گرفته می کوبند
تو زنده باش
برای آن روزی که عشق
بازی می کند در کوچه های بی گلوله و بی دستبند
و هیچ کس به رابطه ذهنی پرنده و پرواز
بهتان سنگین نمی بندد
به صورت ماه آب دهان نمی اندازد
و بر لکه های طلایی آفتاب لعنت نمی فرستد
تو در آن روز خجسته خدا
اگر پروانه ای را دیدی
که روی مزارهای بی نام
می چرخد و بال بر هم می کوبد
ایمان داشته باش که آن پرسه های رنگارنگ
شبح آشکار شادمانی من است.
"فرنگیس شنتیا"

از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من

 

این لب برای نبوسیدن است - فرنگیس شنتیا

این لب برای نبوسیدن است
این دهان برای نخندیدن
این سینه برای آه کشیدن است
این سر برای به دیوار ساییدن
ای آزادی ، آزادی ، آزادی
ای شکل سرافکنده خواب های بالدار بی تعبیر
شالی همیشه سیاه
بر گردن شکسته خود بیاویز
این خانه برای سوختن است
این آسمان برای نباریدن
این شهر برای پوسیدن است
این جاده ها برای نرسیدن

"فرنگیس شنتیا"
از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من


دلم به تو خوش بود - فرنگیس شنتیا

زودتر از آن چه

همیشه عشق به سرم می آورد
تو بر سرم آوردی
دلم به تو خوش بود
به صدای آمدنت
که گنجشک ها با شنیدن آن
در زیر دامنم بچه می کردند
از کجا باید
پرهای خونی سینه سرخ ها را
در ته کفش هایت می دیدم
تو که دعای از قفس پریدگان یک شهر
روز و شب بدرقه راهت بود

"فرنگیس شنتیا"

 

از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من

نام شعر: بهت

نیاز - فرنگیس شنتیا

ای من فدای

سرخی روییده در کنج سینه ات

با من چنین نکن
عشق
فرزند ناخواسته ای نیست که انکارش کنی

یا سند مجرمانه ای که پنهانش کنی
عشق لرزش نازک لب های توست
که وقتی می گویی
یادت را از این حوالی بردار
و در چهار فصل قلب من بمیر
تازه می فهمم که بیشتر از همیشه خدا
حضور بی تناسب و بی نسبت مرا می خواهی.

 

"فرنگیس شنتیا"

 

از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من

نام شعر: نیاز 

 

دریا نام دیگر چشم های توست - فرنگیس شنتیا

دریا نام دیگر چشم های توست
جان کندن در اعماق آب
شکل پر تشنج بیقراری من
ای ریشه شیرین درد
ای سهم نداشته من از تمام خوشبختی
که دست هایم  
جز به آغوش کشیدن حسرت تو
بر ماهیچه های گرم

هیچ خواهشی گشوده نمی شود
در این سرگردانیِ همچون جنازه ای بر آب 
هزار بار هم که تکه پاره شوم
دوباره می خواهمت
من آن فانوس های چشمک زن

دور و نزدیک را هیچ می بینم
تو هم این زورق های عیاش پسند تفریحی را
هیچ ببین
هیچ هیچ هیچ
و به این فکر کن
که یک قایق سرگردان کاغذی
جز فرو رفتن در ورطه آبی تو
مگر سرنوشت دیگری هم دارد؟

"فرنگیس شنتیا"

 

از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من

نام شعر: ای سهم نداشته من  

 

این حق تو نیست که چنین زیبا باشی - فرنگیس شنتیا

این حق تو نیست که چنین زیبا باشی
و من
چون زائری رانده شده از یک معبد شگفت
با گناهان کبیره از دور تماشایت کنم
همه عطرهای خوب جهان با تو
هر آنچه بوی باروت و بوی خون با من
همه آبی های دست نخورده  آسمان با تو
هرآنچه نفرین چرک زمین درمن
بگو به کدامین نام بخوانمت
تا این ضجه های کور مکرر را
در اعماق من اجابت کنی؟

"فرنگیس شنتیا"


از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من / 97

نام شعر: دریغ


فرنگیس شنتیا

فرنگیس شنتیا

چگونه نخواهمت؟ - فرنگیس شنتیا

چگونه نخواهمت؟
تو آن نیمه سیلی نخورده منی
آن نیمه آفتابی
که می شود برکت را
از کشتزارهای زیر پیراهنت به زکات گرفت
مرا چنان در آغوشت بگیر
که در جنگل های بی تفنگ دراز بکشم
زیر درخت های بی دار
آسمان های بی شلیک
مرا که از انفجار توده های گوشت به خود می لرزم
در خودت بپیچ
و نترس
اگر جز زایش عجیب الخلقه این عشق
چیزی از من نمی دانی
تو هر چه را که با لحن متین اندوه صدا بزنی
من همان هستم.

 

"فرنگیس شنتیا"

 

از کتاب در دست چاپ: تو به روایت دهان دوخته من


فرنگیس شنتیا