یک اتفاق
ساده بود
تحمّل دیگران را نداشتیم
خزیدیم زیر پوست هم!
حرفی نبود
پس شعر خواندیم
مقصدی نبود
ناچار در راه گم شدیم
بارانی نبود
با ذوق باریدیم
رنگین کمانی نبود
چشمهای ما بود فوارهی رنگ و نور
پیش از ما عشق
تنها یک اتفاق ساده بود
"حامد نیازی"
از کتاب: یک اتفاق ساده / انتشارات آرنا / 1398
کاش می گفتی
چقدر باران را دوست داری
تا جیبهایم را پر از ابر کنم
یا چقدر باغچه را
تا در دستهایم گل بکارم
کاش میگفتی چقدر
دریا را دوست داری
تا پشت پلکهایم ساحل بسازم
"حامد نیازی"
از کتاب: یک اتفاق ساده
@Hamed_niyazii