کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ما در این شهر غریبیم - سعدی

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

"سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

بر باد رفته - حانیه فراهانی

بعد از آخرین پاکت

به جنگ فکر می کردم

به بوسیدنت بعد از پوتین ها

به رقص با اسلحه

به خیرگی

به چراغ

به خاموشی.

پلنگی زخمی بودم

در آینه ی حمام چهل ساله

در آینه ی آسانسور بیست و هفت ساله

و تو سربازی که هر ماه

در صندوق پست میان نامه ها یکی در میان بر می گشت.

"حانیه فراهانی"

از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402

صدای تو - حانیه فراهانی

صدای تو می تواند

سری را برگرداند

شبیه ریلی فرورفته در مه

که مسافری بی چمدان را ...

سرم را می چرخانم

تو ایستاده ای

با هزار اسب پریده از خواب در سینه ام

باور کن می دانستم

هرکجا رفته باشی

من برمی گردم .

"حانیه فراهانی"

از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402

بیوگرافی شاعر: حانیه فراهانی متولد ششم دی ماه ۱۳۷۳ در تهران است. سرودن شعر برای حانیه از شانزده سالگی در انتهای خیابانی که معجزه ی زندگی او آنجا اتفاق افتاد یعنی لنکران و دیدار با سید علی صالحی آغاز شد. 

متن کامل در ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

تا چشم تو دیدیم - کلیم کاشانی

تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدیم

ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم

"کلیم کاشانی"

ابوطالب کلیم همدانی یا ابوطالب کلیم کاشانی از شاعران سدهٔ یازدهم هجری و یکی از بزرگ‌ترین شعرای مشهور زمان خود بود.

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده ست - عارف قزوینی

اشعاری از عارف قزوینی: 

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده ست

جز جام، به کس دست، چو خیام نداده ست

دل جز به سر زلف دلارام نداده ست

صد زندگی ننگ به یک نام نداده ست.

***

از غم هجر تو روزگار ندارم
غیر وصال تو انتظار ندارم

چون خم گیسوی بیقرار تو یک دم
بی رخ ماهت بتا قرار ندارم.

***

تا گرفتار بدان طره طرار شدم

به دوصد قافله دل، «قافله سالار» شدم

گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل

باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم.

"عارف قزوینی"

--------------------

ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ - ۱۳۱۲ ه.ش)، شاعر و تصنیف‌ساز اهل ایران بود.

دسته گل تازه به آب افتاده - علی صفری

صبر کن دسته گل تازه به آب افتاده!
زندگی پشت سرت از تب و تاب افتاده

عاشقی با تو فقط دردسری زیبا بود
بی تو از صورت این عشق نقاب افتاده

تا تو بودی نفسم وام از این عشق گرفت
بعد تو کار به میدان حساب افتاده

قسمتم نیستی ای سینی میناکاری
که منم کاسه ی از رنگ و لعاب افتاده

در پی ات می دوم و کودکی ام کفش به دست
و تو آن دسته گل تازه به آب افتاده...

"علی صفری"

کاکتوسیم در ذهن بعضی آدم‌ها - نرگس صرافیان

کاکتوسیم در ذهن بعضی آدم‌ها. خیالشان جمع است که دوام‌ آورنده‌ایم و مدارا کننده‌ایم و ادامه دهنده... خیالشان جمع است که دلخور نمی‌شویم و گلایه نمی‌کنیم. خیالشان جمع است که به این زودی‌ها نمی‌رویم و اگر رفتیم، بر می‌گردیم... نمی‌بینندمان و نمی‌شنوندمان و برای دلخوشی‌مان کاری نمی‌کنند و در ذهنشان ما همان‌جا بدون هیچ نیازی ایستاده‌ایم و فرق داریم با همه‌ای که متوقعند و گلایه می‌کنند و به دل می‌گیرند و مراعات می‌خواهندو ما ناگهان و در عین مدارا، از درون تهی می‌شویم و شانه خالی می کنیم و بر می‌گردند و می‌بینند که نیستیمو تازه می‌فهمند ما هم غمگین می‌شدیم و ما هم دلمان می‌گرفت و ما هم نیازمند توجه بودیم، خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کردند...
"نرگس صرافیان"‌

شب ز نور ماه - مولانا

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید

من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌ من مرو

"مولانا"

از اهل زمانه عار - ابوسعید ابوالخیر

از اهل زمانه عار می باید داشت

وز صحبتشان کنار می باید داشت

از پیش کسی کار کسی نگشاید

امید به کردگار می باید داشت

"ابوسعید ابوالخیر"

(رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران)

منبع: وبسایت گنجور

 تصویر مفهومی:  تنیده در دنیای پیچیده

گاهی باید رها کرد - نرگس صرافیان

گاهی باید رها کرد همه چیز را و گریستآدمی بعد از گریه، در آرام‌ترین و امیدوارترین حالت ممکن قرار می‌گیرد.
درست مانند آسمان، که بی‌قرار و بغض‌آلوده و ابری‌ست و برف که می‌بارد؛ به طرز شگفت‌آوری آرام می‌گیرد. بغضِ آسمان که تمام شد، خورشید می‌تابد و برف‌ها آب می‌شوند و صلح و آرامش، به آسمان و طبیعت باز می‌گردد.
بغض را باید مانند پرنده‌ای در آسمان‌ چشم‌ها پرواز داد. باید اشک ریخت، باید دردها را از دریچه‌ی چشم‌ها بیرون انداخت.
باید مانند روز اول آرام شد.
"نرگس صرافیان"

چقدر می‌خواهمت تو را - نرگس صرافیان

مرور کردم و دیدم؛ چه بزنگاه‌هایی که سر نرسیدی و حمایتم نکردی و از چه مخمصه‌هایی که نجاتم ندادی! بی‌انصافی‌ست بخواهم فراموش کنم حضور شگفت‌انگیز تو را.
همه مثل من خوش‌اقبال نیستند که کسی مثل تو دوستشان داشته‌باشد.
گاهی دست‌های تو انگار دست‌های خداست که از آستین زمینیِ تو بیرون زده، گاهی حس می‌کنم، خدا دارد با چشم‌های تو مرا می‌بیند و با حضور و لبخندهای تو در آغوشم می‌گیرد.
چقدر می‌خواهمت تو را که مهربان‌ترین و عزیزترینی برای من، چقدر خوشبختم که می‌شناسمت و چقدر خوشبختم که می‌شناسی‌ام...
"نرگس صرافیان"

از بس که برآورد غمت آه از من - مولانا

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

دردا که ز هجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

"مولانا"

حاشا که مرا جز تو - خاقانی

حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد

یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد

"خاقانی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

عطر تو - مهسا اکبری

عطر تو
عطر سیب ممنوعه ‌ایست
کـه حوا چید
چشیدمت و از پا افتادم
سقوط، تنبیه قشنگی ست
اگر گناهم تـو باشی ...

"مهسا اکبری"

شوق دیدار تو - شهره روحبانی

هر بامداد که به زندگی نزدیک می‌شوم

دلم به عشق تو بیدار می‌شود

و دوباره جوانه می‌زند ساقه‌های کهن.

محبوب من

دست‌های تو، قله‌های کوهی استوار است

و قامت‌ات، درخت تنومندی که

من میان‌ شاخه‌هایش زندگی می‌کنم

دلم به شوق دیدار تو بیدار می‌شود هر بامداد

و هر شب با رویای با شکوه آغوش مردانه‌ات

به خواب می‌روم.

آرام جانم، بمان برایم...

"شهره روحبانی"

https://t.me/alinefromme

آن دوست که من دارم - سعدی

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

 "سعدی"

متن کامل شعر در ادامه مطلب  

ادامه مطلب ...

در تمنای غزل - هادی جعفری منفرد

در تمنای غزل، در پی تفسیرِ تو ام
مست با خاطرِ تو، بسته به زنجیر تو ام


در شب عشق، که عشاق به هم آمیزند
من کنار غم تو، خیره به تصویر تو ام

 

"هادی جعفری منفرد"


متن کامل در ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد

وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد

اما کمک می کند با وجود غمها محکم بایستیم

درست مثل چتر که باران را متوقف نمی کند

اما کمک می کند آسوده زیر باران بایستیم!.

ابرها به اسمان تکیه می کنند

درختان به زمین و انسانها به مهربانی یکدیگر

گاهی دلگرمی یکی چنان معجزه می کند

که انگار خدا در زمین کنار توست!.

جاودان باد سایه کسانی که

شادی را علتند نه شریک

و غم را شریکند نه دلیل.

زندگیتان پر از آدم های خوب... .

منبع: اینترنت

هنر خودشناسی - آرتور شوپنهاور

انسان با صمیمیت بی‌اندازه با دیگران از قدر و احترام خود می‌کاهد.

زیرا فرومایگان از همه چیز سوءاستفاده می‌کنند،

بالاخص زمانی که دریابند دسترسی به شما نیز آسان است.

"آرتور شوپنهاور"

از کتاب: هنر خودشناسی

منبع: @ketabekhoob

سهم ما از عشق - علی صفری

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش


زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست
رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش 


یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش


حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که 
خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش


بی تو بین گریه ها یاد تو در آغوشم است
من شدم مرداب و یاد تو شده نیلوفرش


با تو فهمیدم جدایی انتهای عشق نیست
آشنا کردی مرا با روزهای بدترش


جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف اندوه و من یاد تو سمت دیگرش


مرگ انسان بعصی اوقات از نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش...

 

"علی صفری"